گنجور

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷

 

درمان دل خود از که جویم

افسانهٔ خویش با که گویم

تخمی که نروید آن چه کارم

چیزی که نیابم آن چه جویم

آورد فراق زردرویی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸

 

جانا به کمال صورتی‌ای

در حسن و جمال آیتی‌ای

وصف رخ تو چگونه گویم

می‌دان که به رخ قیامتی‌ای

با وصل تو ملک جم نخواهم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰

 

همچون سر زلف خود شکستی

آن عهد که با رهی ببستی

بد عهد نخوانمت نگارا

هرچند که عهد من شکستی

کس سیرت و خوی تو نداند

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴

 

ای دل تو مرا به باد دادی

از بس که نمودی اوستادی

از دست تو در بلا فتادم

آخر تو کجا به من فتادی

چند از تو مرا نکوهش آخر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵

 

ما را تو به هر صفت که داری

دل گم نکند ز دوستداری

هردم به وفا یکی هزارم

گرچه به جفا یکی هزاری

هیچت غم هیچ‌کس ندارد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰

 

ای کار غم تو غمگساری

اندوه غم تو شادخواری

از کبر نگاه کرد رویت

در چشمهٔ خور به چشم خواری

از تابش روی و تاب زلفت

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴

 

ای غایت عیش این جهانی

ای اصل نشاط و شادمانی

گر روح بود لطیف روحی

ور جان باشد عزیز جانی

گفتی که چگونه‌ای تو بی‌ما

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹

 

ای روی تو آیت نکویی

حسن تو کمال خوبرویی

راتب شده عالم کهن را

هردم ز تو فتنه‌ای به نویی

معروف لبت به تنگ‌باری

[...]

انوری
 
 
۱
۲
sunny dark_mode