گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

تا فتنه ی قامت توبرخاست

شد هر طرفی قیامتی راست

زان خاست و زین نشست لابد

بنشست امان و فتنه برخاست

هر جا که تویی غریب نبود

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

غم بی تو مرا ز زندگانی است

ور خود همه عین شادمانی است

دوزخ کند اشتیاق بر ما

هر چندبهشت جاودانی است

برهان ز جداییم به کشتن

[...]

صفایی جندقی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

آن جامه بر آن بدن چه زیباست

وان پیرهنش بتن چه رعناست

سنگین دلش از بدن هویدا

سیمین بدنش ز جامه پیداست

آن حله آتشین بر آن تن

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

کونین ظهور دلبر ماست

کس نیست بیار یار تنهاست

گویند که روی اوست پنهان

ای بی خبران کور پیداست

زیباست جمال یار زان روی

[...]

صفای اصفهانی
 
 
۱
۵
۶
۷
sunny dark_mode