گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

من عاشق و رند و می پرستم

سر مست صبوحی الستم

ای غره بهوشیاری خویش

بگذار نصیحتم که مستم

از بند جهان بگشتم آزاد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

ایدل ره عاشقی طلب کن

اندیشه یار نوش لب کن

با خار نخست آشنا شو

پس قصد ربودن رطب کن

امشب که وصال اوست تا روز

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

ای از تو هزار فتنه بر پای

بنشین و قبای بسته بگشای

از آینه دل سیاهم

زنگی که ز هجر تست بزدای

تا سبزه دمید بر گل تر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

جانا رخ چون بهار بنمای

عالم بجمال خود بیارای

از روی چو ماه تو صبوری

ممکن نبود مرا مفرمای

یا مهر خود از دلم برون بر

[...]

ابن یمین
 
 
sunny dark_mode