گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۰

 

قربان آن بناگوش وان برق گوشواره

با هم چه خوش نمایند آن صبح و این ستاره

مائیم و کهنه دلقی دلگیرِ از دو عالم

سر چون جرس کشیده در جَیب پاره‌پاره

چون کار رفت از دست گیرد سپهر دستت

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۱

 

تا کی خورم غم دل با نیم جان خسته

دست شکسته بندم بر گردن شکسته

جمعیت هواسم ناید بحال اول

گمگشته دانه ای چند از سبحه گسسته

یکدسته کرده دوران گلهای نه چمن را

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳

 

دوران ز عاریتها دندان ز ما گرفته

نوبت رسد بنانم چون آسیا گرفته

داریم در فراقت اشک بهانه جوئی

بدخوی تر ز طفل از شیر وا گرفته

صد برق ناامیدی کرده کمین ز هر سو

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲

 

ایدل ز خانه تن فکر سفر نداری

پروانه ای ندانم، بهر چه پر نداری

از کج گلخن تن عزم وطن نکردی

ای اخگر فسرده، شوق شرر نداری

تنها روی چو مردان، ناید زتو که چون موج

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۱

 

صد رنگ ناله دارد بیمار زندگانی

اینست عندلیب گلزار زندگانی

گر دیده را ببندم، راه نفس بگیرد

از بس کناره گیرم از کار زندگانی

با کاروان هستی دیدیم، یک متاعست

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴ - در تعریف از قبضه خنجر شاه جهان

 

صاحبقران ثانی شاه جهان که تیغش

تا دسته ابلق از خون در کارزار گردد

از قبضه خنجر او زان شکل اسب دارد

تا روز جنگ نصرت بروی سوار گردد

کلیم
 
 
۱
۲
sunny dark_mode