گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۵

 

پیش چنین جمال جان بخش چون نمیرم

دیوانه چون نگردم زنجیر چون نگیرم

چون باده تو خوردم من محو چون نگردم

تو چون میی من آبم تو شهد و من چو شیرم

بگشا دهان خود را آن قند بی‌عدد را

[...]

مولانا
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۹۱

 

در پایت اوفتادم ای دوست! دست گیرم

می کن بزرگی خود منگر که من حقیرم

ای شمع جمع خوبان! پروانه وار روزی

گرد سرت بگردم در پیش پات میرم

از دست چشم و زلفت پیش که داد خواهم؟

[...]

جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۹۳

 

من شمع طلعتت را پروانه ای حقیرم

پروانه وار روزی در پیش پات میرم

از دست چشم و زلفت پیش که دادخواهم؟

این می کشد به بندم وان می کشد به تیرم

خیز ای طبیب نادان! ترک معالجت کن

[...]

جلال عضد
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۹

 

بر نور شمع رویت پروانه ی حقیرم

بر آتش جمالت تا کی چنین بمیرم

تا کی مرا بسوزی بر آتش فراقت

از دولت وصالت یک لحظه دست گیرم

پروانه ای بر آتش ناچار می بسوزم

[...]

جهان ملک خاتون
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۰

 

بعد از تو ای برادر هرچند دستگیرم

وز پیش دوستداران دشمن برد اسیرم

لیکن به داغ و حسرت تا در غمت نمیرم

چشم از تو برنگیرم ور می زنند تیرم

صفایی جندقی