گنجور

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۷

 

بگذار تا بمیرم بر خاک آستانش

جان هزار چون من بادا فدای جانش

هر ناوک بلائی کز شست عشق آید

ای دوست مردمی کن بر چشم من نشانش

مهر و وفاست مدغم در صورت جفایش

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۷

 

شوریده کرد حالم لعل شکر نثارش

آشفته ساخت کارم زلفین بیقرارش

ما را ز عشق رویش آن آتشی ست در دل

کآفاق را بیکدم سوزد یکی شرارش

از یار اگر چه دوریم شادیم از آنکه باری

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۷

 

چون تیره گشت روزم بی آن چراغ محفل

بگذار تا بسوزم چون شمع ز آتش دل

بی روی نازنینان از جان چسود ای جان

بی وصل همنشینان از زندگی چه حاصل

سازم بداغ دردش زانروی می نگردد

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۶

 

ای گشته مست عشقت روز الست جانم

مستی جان بماند روزی که من نمانم

هر ذره ای ز خاکم سرمست عشق باشد

چون ذره ها برآید از خاک استخوانم

فکر بهشت و دوزخ دارند اهل دانش

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۱۵

 

ساقی بیار جامی زان باده شبانه

عشاق را نوا ده مطرب بیک ترانه

گفتا نیارمت می تا تو بها نیاری

آن می بها ندارد جانا مکن بهانه

تا طایران قدسی گردند صید عشقت

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲۰

 

گر ماه من بتابد از بام تا بخانه

گردد جهانیان را پر آفتاب خانه

از گلشن وصالش باد ار برد نسیمی

از شرم آب گردد گل در گلاب خانه

مطلوب را چو هر جا باید طلب نمودن

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۶۵

 

جان و جهان فدایت ای آنکه به ز جانی

ذوقی است جان سپردن چون جان تو می ستانی

مردن بداغ دردت عیش است بی نهایت

گشتن قتیل عشقت عمریست جاودانی

از حال مست این ره هشیار نیست آگه

[...]

حسین خوارزمی
 
 
sunny dark_mode