گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

بر ماه و سرو آید هر لحظه صد قیامت

ز آن سرو ماه طلعت و آنماه سرو قامت

گفتم کنم ز کویت عزم سفر ولیکن

چون دیدمت نکردم جز نیت اقامت

در ماجرای عشقت جان در میانه دل

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

ای لعل آبدارت آتش فکنده در مل

بر باد داده حسنت چون خاک خرمن گل

هم خط مشکبارت اثبات دور کرده

هم زلف تو دلایل آورده بر تسلسل

خطیست گرد لعلت یا طوطی شکر چین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

جانا بچشم رحمت بنگر به بینوایان

سلطان حسن آخر بخشای بر گدایان

بیگانه ایم با خود تا با تو آشنائیم

بیگانه وار مگذر بر کوی آشنایان

با هر که عهد بستی چون زلف خود شکستی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۵۵

 

با گوی گفت چو کان کای در هوای وصلت

پیوسته کار قدم از بار غم خمیدن

داری دمی سر آن کآئی برم اگر چه

با من ترا نباشد آئین آرمیدن

گویش چه گفت گفتا گر خوانی ار برانی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۶٩

 

گر حال نیک خواهی فرزند را همیشه

آموزش ای برادر قرآن و خط و پیشه

زیرا که پیشش آید روزیکه کارش افتد

چون پیشه ئی نداند بیل و کلنگ و تیشه

هر کو خطی نخواند یا پیشه ئی نداند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٠٢

 

ای صاحبی که یابد از لطف دلگشایت

محبوس چاه محنت از بند غم رهائی

گر پرتوی ز رایت بر خاک تیره افتد

هر ذره آفتابی گردد بروشنائی

آنم که فکر بکرم با زیور مدیحت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨١٠

 

با آنکه بی نصیبم از مال و جاه دنیا

هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی

بر هیچکس دلم را حسرت نبود هرگز

الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی

ابن یمین
 
 
sunny dark_mode