گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷

 

دور از تو تا که دور شدستم ز تو مرا

هر روز صد هزار بلا بر بدن رسد

خالی نباشد از دل تنگی چو یاسمین

گرخنده مرا چو گل اندر چمن رسد

گر بخت بر بخندد و گردون وفا کند

[...]

سید حسن غزنوی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

رشکی به من گهی ز ادای سخن رسد

صد جایگه مقام کند، تا به من رسد

من بر در از تجلی آن نور ساختم

پروانه چون به عرصه آن انجمن رسد

در راه تو شمال و صبا در ترددند

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷۹

 

عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد

گردد تمام گوش وبه فریاد من رسد

از همعنانیم نفس برق وباد سوخت

مجنون کجا به بادیه گردی به من رسد

صد حلقه پیچ وتاب فزون می خورم ز زلف

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸۰

 

عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد

پیش از دم هلاک به بالین من رسد

دانی چه روز دست دعا می رسد به عرش

روزی که این غریب به تخت وطن رسد

عالم تمام پرده فانوس حسن اوست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸۱

 

نالان مباد هر که به فریاد من رسد

دردش مباد هر که به درد سخن رسد

انداز ساق عرش کمین پایه من است

چون دست فکرتم به کمند سخن رسد

چون گل برآورم ز گریبان خاک سر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸۲

 

فیضی که سهیل به خاک یمن رسد

از دیدن عقیق لب او به من رسد

از عطسه غزال شود دشت لاله گون

گر بوی زلف او به دماغ ختن رسد

چشمی که دوخته است زلیخا به پیرهن

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode