گنجور

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۳۵ - در استنجاز وعده دست آور نجنی از زرگری ابوالمفاخر نام

 

ای خواجه بوالمفاخر زرگر به وعده ها

چشمم چو سیم کرد کف زرپرست تو

زن کرده ایم زینت زن در دکان تست

وز رنج مانده ایم چوماهی به شست تو

گفتی مرا که پای او زنجش به دستم است

[...]

قوامی رازی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۰

 

گر سوی من چنین نگرد چشم مست تو

سر در جهان نهم به غریبی ز دست تو

آمد بهار و خاطر هر کس کشد به باغ

میلی کی او کند که بود پای بست تو؟

قاضی ترا به دیده ملامت همی کند

[...]

اوحدی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۹

 

مرغ دلم که کشته شد از چشم مست تو

در خون و خاک چند بغلطد ز دست تو

بنشین دمی و مجلس ما را فروغ ده

کز بزم عیش نیست غرض جز نشست تو

نگشاید از نشاط دل تنگ عاشقان

[...]

اهلی شیرازی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲

 

مسکین کجا رود به شکایت ز دست تو

سرگشته بیدلی که بود پای بست تو

ما هرچه دل به مهر تو بستیم استوار

شد سخت تر به کین دل پیمان گسست تو

در دلبری به زلف تو یک مو گرفت نیست

[...]

صفایی جندقی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

مائیم مست باده روز الست تو

نی بلکه مست غمزۀ چشمان مست تو

ما کرده ایم سینه سپر تیغ عشق را

نی بلکه دیده را هدف تیر شست تو

ما داده ایم سلسلۀ اختیار را

[...]

غروی اصفهانی
 
 
sunny dark_mode