حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۱۲
دیوانه، عاقلانه به هامون گریخته ست
یعنی ز بیم خلق، به گردون گریخته ست
صیدی که بوی خون شنود، رام کی شود؟
خوبم ز دام دیدهٔ پرخون گریخته ست
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۱۶
طوفان فتنه است و کسی دستگیر نیست
ساقی بیار کشتی می را، گزیر نیست
لخت جگر، همین به مذاق من آشناست
از خوان دهر، قوت دگر دلپذیر نیست
جز پیر می فروش که امروز بی ریاست
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۱۷
چون شمع، بی سبب نفسم جانگداز نیست
داغم که حسن لاله رخان، دلنواز نیست
یک ره به تربتم قدمی می توان گذاشت
من خاک راه گشته ام، این وقت ناز نیست
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۱۸
زاهد خمیده است چو چنگ و ملول نیست
یک تار موی بر تن او بی اصول نیست
دارد ز مرشدان طریقت، خلیفه ها
ایمن به شهرها نتوان شد که غول نیست
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲۱
پی برده هر که، وادیِ دل جلوه گاه کیست
داند که چاک سینهٔ ما شاهراه کیست
هر کوچه ز انتظار تو، تار نظاره ای ست
هر جاده در ره تو، گریبان پاره ای ست
چون موج، سرگران گذرم ز آب زندگی
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲۴
این داغ دلفروز ندانم چراغ کیست؟
وین چشم غوطه ور شده در خون، ایاغ کیست؟
در راه انتظار، سفید است دیده ها
تا شورپستهٔ تو، نمکسای داغ کیست؟
با آنکه یار مردمک دیدهٔ من است
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲۵
دو نان، به دل زنند سنان از زبان بحث
زه کرده اند از رگ گردن کمان بحث
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴۲
ز افسانه کی به شب، مژهٔ ما به هم رسد؟
از حرف و صوت، کی لب دریا به هم رسد؟
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴۵
رنگت به خون لاله، قدح در خمار زد
بوی تو، راه قافله نوبهار زد
خورشید را نگشته میسر درین بساط
نقشی که از رخ تو، دل داغدار زد
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۶۹
ساقی مباد عیدی ما کوتهی شود
پیمانهٔ هلال پر از می، تهی شود
خود در عزای خویش نشیند به زندگی
بیمار عشق را، چو امید بهی شود
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۷۰
پایان ناز او چو به بیگانگی کشید
کار دل شکسته به دیوانگی کشید
بار غمی که می شکند کوه را کمر
قربان دل شوم که به مردانگی کشید
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۷۲
آزاده، از حیات خود آزار میکشد
باریست این، که دوش سبکبار میکشد
بر خصم تندخوست دلم، کورهٔ گداز
زین خون گرم، نیشتر آزار میکشد
تنها نه کفر زلف تو زد راه تقویم
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۷۳
جز آتش بهار هوا را که بشکند؟
جز می، طلسم توبهٔ ما را کِه بشکند؟
دست و دل شکسته ام از کار برده ای
بر عارض تو، زلف دو تا را که بشکند؟
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۷۴
آن کیست تا ز کار کسی عقده واکند؟
تقدیر نی به ناخن مشکل گشا کند
بر چشم مهر و مه ننهد پای، غیرتم
گردون گر استخوان مرا، توتیا کند
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸۲
تقلید من فزونی یاران نمی شود
هرگز غبار، ابر بهاران نمی شود
لفظ مطیع و معنی بیگانهٔ من است
صیدی که رام شیر شکاران نمی شود
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸۵
کی ترک مکر و حیله به احباب می کند؟
در شیر صبح، چرخ دنی، آب می کند
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸۶
آن مشکبو غزال ز چشمم گذار کرد
چشم مرا چو نافهٔ مشک تتار کرد
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸۸
این عشق تازه دیده به اشکم دچار کرد
خار خزان رسیدهٔ مژگان، بهار کرد