بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۹
دل تا نظر گشود به خویش آفتاب دید
آیینهٔ خیالکه ما را به خواب دید
صد پرده پردهدارتر از رمز غیب بود
آن بینقابیای که تو را بینقاب دید
فطرت به هرچه وارسد آیینهٔ خود است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۱
تا دل به ساز زمزمهدرد وا رسید
هرجا دلی شکست بهگوشم صدا رسید
هرجا به یاد سرو تو اندیشه وارسید
از دل صدای کوکوی قمری به ما رسید
حرف بلند کس نشنیده است زیر خاک
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۲
صبحی بهگوش عبرتم از دل صدا رسید
کای بیخبربه ما نرسید آنکه وارسید
دریاست قطرهای که به دریا رسیده است
جز ما کسی دگر نتواند به ما رسید
سعی نفس ز دل سر مویی نرفت پیش
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۹
آخر ز سجده ام عرق جبهه سر کشید
غواصی محیط ادب این گهر کشید
چندانکه شور صبح قیامت شود بلند
امروز پنبه بایدم از گوش کر کشید
از بیبضاعتی به گدایی مثل شدم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۰
از کشمکش کف تو می لالهگون کشید
دامن کشیدن تو ز دستم به خون کشید
پر منفعل دمید حبابم درین محیط
جیبم سری نداشت که باید برون کشید
بیش ازدمی به همت هستی نساخت صبح
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۱
پهلو به چرخ میزند امروز جاه عید
کج کرده است باز مه نو کلاه عید
دارد ز ماه نو همه تن یک خط جبین
یارب بر آستان که افتاد راه عید
گویا به وصف قبلهٔ معنینواز ماست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۴
یاران به رنگ رفته دو روزم مثل کنید
تمثال منکم استگر آیینه تلکنید
انجام این بساط در آغاز خفته است
شام ابد تصور صبح ازل کنید
یکگام پیش از آب در این ورطه آتش است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۵
یاران، چو صبح، قیمت وحشتگران کنید
دامان چیده را به تصنع دکان کنید
جهد دگر به قوت ترک طلب کجاست
کاری کز آرزو نگشاید همان کنید
معراج سعی مرد همین استقامت است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۸
گر آرزوی رستن از این دامگهکنید
آرایش بساط پر و بال تهکنید
چندان دماغ جهد ندارد شکست رنگ
از دست سوده نقش دو عالم تبهکنید
آزاده است نور دل از اقتباس غیر
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶۹
ای ابر! نی به باغ و نه در لالهزار بار
یادی ز اشک من کن و درکوی یار بار
قامت به جهد، حلقه شد، اما چه فایده
ما را نداد دل به در اختیار بار
آیینهٔ وصال ندارد غبار وهم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۱
مردی چو شمع در همهجا، جا نگاه دار
هرچند سر به باد رود پا نگاه دار
گوهر دهد دمی که کند قطره ضبط موج
دل جمع کن عنان نفسها نگاه دار
تا گم نگردد آینهٔ بینشانیات
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۴
تا کی خیال هستی موهوم، سر برآر
عنقایی، ای حباب، از این بیضه پر برآر
حیف از دلی که رنج فسون نفس کشد
از قید رشتهای که نداری گهر برآر
جهدی که شعلهات نکشد ننگ اخگری
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۰
تا چند حسرت چمن و سایههای ابر
کو گریهای که خنده کنم بر هوای ابر
افراط عیش دهر ز کلفت گرانترست
دوش هوا پر آبله شد از ردای ابر
باید به روز عشرت مستان گریستن
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۶
از بس که زد خیالِ توام آب در نظر
مژگان شکستهام ز رگِ خواب در نظر
هر گوهری که در صدفِ دیده داشتم
از خجلتِ نثارِ تو شد آب در نظر
روز و شبم به عالمِ سیرِ خیالِ توست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۷
دام ز سیر گلشن اسباب در نظر
رنگی که شعله میزندم آب در نظر
خون شد دل ازتکلف اسباب زندگی
یک لفظ پوچ و آن همه اعراب در نظر
مخمل نهایم ولیک ز غفلت نصیب ماست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۱
این بحر را یک آینه دشت سراب گیر
گر تشنهای چو آبله از خویش آب گیر
بنیاد چشم در گذر سیل نیستیست
خواهی عمارتش کن و خواهی خراب گیر
گر زندگی همین نظری بازکردنست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۵
زین بحر بیکران کم هر اعتبار گیر
موج گهر شو و سر خود در کنار گیر
الفتپرست کنج دلی، اضطراب چیست
رخت نفس در آینهداری قرار گیر
مردان به احتیاط به امن آرمیدهاند
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۶
هستی چو صبح قابل ضبط نفس مگیر
پرواز پرگشاست، تو چاک قفس مگیر
تسلیم باش، با غم خیر و شرت چکار
خود را به کار عشق فضول و هوس مگیر
لذت پرست مایدهٔ فضل بودن است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۹
مژگان گشا جهان ته بال نگاه گیر
صیدت به زیر پاست ز شاهین کلاه گیر
بال هما ز شش جهتم سایهافکن است
اقبال گو کلاغ به بخت سیاه گیر
ای غرهٔ تمیز وبال جهان تویی
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۱
پوچ است سر به سر فلک بیمدار مغز
چون شیشه زین کدو مطلب زینهار مغز
راحتکند به سختی ایام نرمخو
از استخوان به خویش برآرد حصار مغز
ذوق جفا ز طینت خاصان نمیرود
[...]