مردی چو شمع در همهجا، جا نگاه دار
هرچند سر به باد رود پا نگاه دار
گوهر دهد دمی که کند قطره ضبط موج
دل جمع کن عنان نفسها نگاه دار
تا گم نگردد آینهٔ بینشانیات
هرجا روی به سر پر عنقا نگاه دار
ابرام ما ذخیرهٔ صد رنگ آبروست
هر خجلتی که میبری از ما نگاه دار
آغوش بینیاز دل از مدعا تهی است
این شیشه را به سنگ فکن یا نگاه دار
هرجا خط رعایت احباب خواندنیست
نام وفا همان به معما نگاه دار
یکبار صرف یأس مکن یاد رفتگان
چیزی ز دی به عبرت فردا نگاه دار
در بزم وصلم آرزوی جلوه داغ کرد
یارب مرا ز خواهش بیجا نگاه دار
تا در چه وقت شعله زند دود احتیاج
مشتی عرق به منع تقاضا نگاه دار
ای منکر محال اگر مرد طاقتی
یاد خرام او کن و خود را نگاه دار
بیباده نیز شیشه به طاق هوس خوش است
ما را به یادگار دل ما نگاه دار
دامان عجز با همه قدرت ز کف مده
از سر فتادنی به ته پا نگاه دار
تا حرص کم خورد غم چیزی نداشتن
ای بوالفضول دست ز دنیا نگاه دار
بیدل غریب کشور لفظ است معنیات
عرض پری به عالم مینا نگاه دار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۹
تا در چه وقت شعله زند دود احتیاج
مشتی عرق به منع تقاضا نگاه دار
طغرل خجل ز مصرع زیبای بیدلم
مشت عرق به منع تقاضا نگاه دار!
کام طمع ز لذت دنیا نگاه دار
امروز، پاس دولت فردا نگاه دار
هر گوشه جوش جلوهٔ یار است، دیده را
آیینه وار محو تماشا نگاه دار
هر عقده ای به عهده تدبیر ناخنی ست
[...]
در دل خیال آن قد رعنا نگاه دار
یاد پری نمودی تو مینا نگاه دار
آمد قماش حسن به بازار اعتبار
سودای یوسفش به زلیخا نگاه دار
شرط تکلفات شرف شد ترا ادب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.