بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
دارد زبون به تیغ زبان طعنهگو مرا
بستان به خیر ای اجل از دست او مرا
یا رب چه کینه داشت به من دشمنی که او
شد رهنمون به دیدن آن کینهجو مرا
از بخت شور و تلخی عمرم خبر نداشت
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
هست آرزوی کشتن آن تند خو مرا
گر او نکشت، می کشد این آرزو مرا
جان من از جدایی آن مه بلب رسید
ای وای! گر فلک نرساند باو مرا
با ذوق جستجوی تو آسوده خاطرم
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
جان بر لب و ز یار هزار آرزو مرا
بگذار ای طبیب زمانی باو مرا
زین تب چنان ره نفسم تنگ شد که هیچ
جز آب تیغ او نرود در گلو مرا
آن بلبلم که جلوهٔ آتش گل من است
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۱
از کار رفته دست چو دست سبو مرا
ریزند می چو شیشه مگر در گلو مرا
کی می رسید چاک گریبان به دامنم؟
گر می رسید دست به دامان او مرا
رنگین تر از سرشک بود گفتگوی من
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۸۹
مشت خسم، ولی چو نشینم به آن بهار
گلدسته می کند اثر رنگ و بو مرا
صد ره گر از خمار بیفتم به پای خم
یک دستگیر نیست به غیر از سبو مرا
نی شمع پی به گریه من می برد، نه ابر
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
ناگفته ماند صد سخن آرزو مرا
لب بسته ناامیدی ازین گفتگو مرا
در چشم خلق بس که مرا خوار کردهای
نشناسد آب روی، کس از آب جو مرا
دور از تو کار خنجر الماس میکند
[...]