گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - در مرثیهٔ خاقان اعظم منوچهر پسر فریدون شروان شاه

 

زین پس تو و ترحم روحانیان خلد

خاقانی و عذاب سقر کز تو بازماند

خاقانی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱۷ - در مدح منتخب الملک حسن احمد گوید

 

یاری گر خلایق عالم توئی و بس

چندانکه عالم است ترا بخت یار باد

سید حسن غزنوی
 

باباافضل کاشانی » قصاید » قصیدۀ شمارهٔ ۱

 

خود را به عقل خویش یکی بر گرای، خود

تا چیستی و چندی؟ ای مرد پر خرد

جانی؟ تنی؟ چه گوهری از گوهران، همه؟

کار تو دادن است ز هر کار، یا ستد؟

مار خزنده، یا نه، ستور دونده‌ای؟

[...]

باباافضل کاشانی
 

ظهیر فاریابی » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

بفراز سر به افسر شاهی که دشمنت

در زیر پای حادثه بر گردن اوفتاد

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » ترکیبات » شمارهٔ ۴

 

چون فتنه در جهان ز نهایت فرو نشست

مانند بخت چرخ به پیشت ستاده باد

ظهیر فاریابی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴ - فصل

 

نوشین روان اگر چه فراوانش گنج بود

جز نام نیک از پس نوشین روان نماند

ظهیری سمرقندی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - تاسف از درگذشت صدرالدین عبداللطیف خجندی و تهنیت به جمال الدین خجندی

 

در دیده ی زمانه، نشان حیا نماند

در سینه سپهر، امید وفا نماند

یک مهره بر بساط بقا، کم نهاد کس

کز چشم بد حریف بزخم دغا نماند

وقت است اگر خراب شود حجره ی هنر

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۸

 

با دوستان وجود کنی آنچه می کنند

ور بوستان به تو بت نو در بهار داد

اثیر اخسیکتی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

با آن نگار کار من آن روز اوفتاد

کادم میان مکه و طایف فتاده بود

نجم‌الدین رازی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب پنجم » داستان مرد بازرگان با زن خویش

 

گل در میانِ کوره بسی دردسر کشید

تا بهرِ دفعِ دردِسر آخر گلاب شد

سعدالدین وراوینی
 

مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » مناجات

 

دل کیست کو حدیث خود و درد خود کند

پیدا بود که جنبش دل تا کجا رسد!

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

تا در تنم روان و زبان در دهان بود

مدح توام غذای دل و قوت جان بود

از چرخ خیمه و زشهابش کنم طناب

گر بر سرم ز سایه تو سایبان بود

صاحب ریاضتان بلا را بود پناه

[...]

مجد همگر
 

سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]

 

ظالم برفت و قاعدۀ زشت از او بماند

عادل برفت و نام نکو یادگار کرد

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۷

 

با آن که در وجود طعام است عیش نفس

رنج آورد طعام که بیش از قدر بود

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۷

 

گر گلشکر خوری به تکلف زیان کند

ور نان خشک دیر خوری گلشکر بود

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷

 

او گوهر است گو صدفش در جهان مباش

در یتیم را همه کس مشتری بود

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۱

 

تا نیستی در آمد و هستیِ ما ستد

هم صبر در حجاب شد از ما و هم خرد

ما عاشقانِ کویِ خرابات دم زنیم

کز زاهدانِ صومعه بویِ وفا نزد

از حرص و آز تن به عنا در نداده ایم

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۶

 

از حال مات هیچ حکایت نمی رسد

در کار مات بیش عنایت نمی رسد

گویند بگسلد چو بغایت رسید عشق

جانم گسست و عشق بغایت نمی رسد

گمره چنان شده ست دلم با دهان تو

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۷

 

شیراز از تعدّی قاضی خراب شد

این مور بین که ملک سلیمان خراب کرد

جلال عضد
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵

 

معنی یکی و صورت او در ظهور صد

چه جای او که صورت او هست بی عدد

آئینه بی شمار و نماینده اش یکی

باشد صفات بی حد و ذاتش بود احد

کحال حاذقی طلب ای عقل بوالفضول

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۲
sunny dark_mode