خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - در مرثیهٔ خاقان اعظم منوچهر پسر فریدون شروان شاه
زین پس تو و ترحم روحانیان خلد
خاقانی و عذاب سقر کز تو بازماند
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱۷ - در مدح منتخب الملک حسن احمد گوید
یاری گر خلایق عالم توئی و بس
چندانکه عالم است ترا بخت یار باد
باباافضل کاشانی » قصاید » قصیدۀ شمارهٔ ۱
خود را به عقل خویش یکی بر گرای، خود
تا چیستی و چندی؟ ای مرد پر خرد
جانی؟ تنی؟ چه گوهری از گوهران، همه؟
کار تو دادن است ز هر کار، یا ستد؟
مار خزنده، یا نه، ستور دوندهای؟
[...]
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴ - فصل
نوشین روان اگر چه فراوانش گنج بود
جز نام نیک از پس نوشین روان نماند
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - تاسف از درگذشت صدرالدین عبداللطیف خجندی و تهنیت به جمال الدین خجندی
در دیده ی زمانه، نشان حیا نماند
در سینه سپهر، امید وفا نماند
یک مهره بر بساط بقا، کم نهاد کس
کز چشم بد حریف بزخم دغا نماند
وقت است اگر خراب شود حجره ی هنر
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۸
با دوستان وجود کنی آنچه می کنند
ور بوستان به تو بت نو در بهار داد
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم
با آن نگار کار من آن روز اوفتاد
کادم میان مکه و طایف فتاده بود
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب پنجم » داستان مرد بازرگان با زن خویش
گل در میانِ کوره بسی دردسر کشید
تا بهرِ دفعِ دردِسر آخر گلاب شد
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » مناجات
دل کیست کو حدیث خود و درد خود کند
پیدا بود که جنبش دل تا کجا رسد!
مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳
تا در تنم روان و زبان در دهان بود
مدح توام غذای دل و قوت جان بود
از چرخ خیمه و زشهابش کنم طناب
گر بر سرم ز سایه تو سایبان بود
صاحب ریاضتان بلا را بود پناه
[...]
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]
ظالم برفت و قاعدۀ زشت از او بماند
عادل برفت و نام نکو یادگار کرد
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۷
گر گُلشِکَر خوری به تکلّف، زیان کند
ور نانِ خشک دیر خوری، گلشکر بوَد
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۱
تا نیستی در آمد و هستیِ ما ستد
هم صبر در حجاب شد از ما و هم خرد
ما عاشقانِ کویِ خرابات دم زنیم
کز زاهدانِ صومعه بویِ وفا نزد
از حرص و آز تن به عنا در نداده ایم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۶
از حال مات هیچ حکایت نمی رسد
در کار مات بیش عنایت نمی رسد
گویند بگسلد چو بغایت رسید عشق
جانم گسست و عشق بغایت نمی رسد
گمره چنان شده ست دلم با دهان تو
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۷
شیراز از تعدّی قاضی خراب شد
این مور بین که ملک سلیمان خراب کرد
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵
معنی یکی و صورت او در ظهور صد
چه جای او که صورت او هست بی عدد
آئینه بی شمار و نماینده اش یکی
باشد صفات بی حد و ذاتش بود احد
کحال حاذقی طلب ای عقل بوالفضول
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۹
زان پیش کز مداد دهم خامه را مدد
جویم مدد ز فضل تو ای مفضل احد
باشد که طی شود ورق علم و فضل من
حمد تو را به فضل تو گویم نه فضل خود
نشکفت جز شکوفه حمد و ثنای تو
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۰ - ازرقی هروی
گر بگذرد پری به شب اندر شعاع او
از چشم آدمی نتواند شدن نهاد