گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۰

 

ای خرم از هوای رخت نوبهار عشق

در هر دلی ز تازه گلت خار خار عشق

هر چند سرخوشی ز می حسن یاد کن

ما را که جان رسید به لب در خمار عشق

محمل همین به سینه ویران ما گشاد

[...]

جامی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

یارست فارغ از من و من بی قرار عشق

کار منست ناله و اینست کار عشق

نو عاشقم سزد که دل چاک من بود

اول گلی که می شکفد از بهار عشق

ای دل بیا که وامق و مجنون گذشته اند

[...]

فضولی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

از خون کشتگان شکفد لاله‌زار عشق

باشد خزان عمر شهیدان بهار عشق

آه این چه آتش‌ست که از ذوق سوختن

روید چو خار خشک گل از مرغزار عشق

از عشق جان لبالب و شوق گرسنه چشم

[...]

فصیحی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۸۶

 

جان تازه می شود ز نسیم بهار عشق

از یک سرست جوش گل وخار خار عشق

در شوره زار عقل به درمان گیاه نیست

پیوسته سرخ روی بود لاله زار عشق

خاری است خار عشق که در پای چون خلید

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۲

 

بیرون ز عقل هاست در این جا شمار عشق

پیداست کار عقل و هویداست کار عشق

صد جا شکسته ام سر خم گردن سبو

نشکست یک نفس ز سر من خمار عشق

رد می کند نخست و دگر می کند قبول

[...]

سعیدا
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

کردیم عاقبت وطن اندر دیار عشق

خوردیم آب بیخودی از جویبار عشق

مستان عشق را به صبوحی چه حاجت است

زیرا که درد سر نرساند خمار عشق

سی سال لاف مهر زدم تا سحرگهی

[...]

وحدت کرمانشاهی
 
 
sunny dark_mode