گنجور

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

سرو روان چو کوه به کردار ماه کرد

خط آمد وکنارهٔ ماهش سیاه کرد

آن خط مشک بوی که بر عارضش دمید

بر گل سپاه مورچه‌ گویی که راه کرد

چیره شدیم ما به‌ گنه بر به عشق از آنک

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

ای داده روی خوب تو خورشید را نظام

ای‌گشته عالمی به سر زلف تو غلام

بر ماه لاله داری و بر لاله سلسله

هرگز که دید سلسله بر مه ز عود خام

در زیر سایهٔ سر زلفین عارضت

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

جانا کجا شدی‌ که ز بهر تو غم خوریم

هر ساعت از غمان تو آشفته دل‌تریم

لیلی دیگری تو به خوبی و دلبری

ما در غم فراق تو مجنون دیگریم

ما را به عشقت اندر بیکار شد دو دست

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

بربود روزگار تو را از کنار من

وز تن ببرد داغ فراقت قرار من

جفت دگر کسی و غمان تو جفت من

یار دگر کسی و فراق تو یار من

تو شادمانه جای دگر بر مراد خویش

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

جانا جفا نکردم هرگز به جای تو

کارم به جان رسید زجور و جفای تو

هرچند جز جفا نکنی تو به جای من

حقا که جز وفا نکنم من به جای تو

دل برده‌ای اگر ببری جان روا بود

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

عمری گذاشتم صنما در وفای تو

وز صد هزارگونه‌ کشیدم جفای تو

آن چیست از جفا که نکردی به جای من

وان چیست از وفا که نکردم به جای تو

مسکین دلم‌گر از تو کشیدست صد جفا

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

ای خوبتر ز یوسف ز این خوبتر مشو

از چشم بد بترس و زخانه به در مشو

یارت منم ز عالم و جایت دل من است

یار دگر مگیر وبه جای دگر مشو

گر خواستی ز حسن همی پایهٔ بلند

[...]

امیر معزی
 
 
sunny dark_mode