گنجور

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲

 

رغبت به استخوان کسی کم کند سگش

ترسد که بو کند به غلط استخوان ما

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳

 

هرگز نبرد خاطر خوش ره به سوی ما

از باده تر نکرد گلویی سبوی ما

بینم در آینه اگر از بخت واژگون

تمثال نیز روی نتابد ز روی ما

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶

 

ای سیدی که نور سیادت ز روی تو

رخشد چنان که از تتق صبح آفتاب

طفلان شوخ چشم معانی خاطرت

عریان چو سوی صفحه شتابند بی حجاب

ناموس دودمان سخن چون که کلک تست

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷

 

ای افصح زمانه فصیحی که عقل کل

امروز با تو زبده ی ایران کند خطاب

در لفظ تازه فکر تو چون روح در بدن

در دیر کهنه طبع تو چون نشاء شراب

حل کرده ام غوامض حکمت به همتت

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

وسواسی نظیر تو ای شیخ ساخته

باور مکن که در همه شیخ و شاب هست

خفتن رسیده است و تو مشغول ظهر و عصر

وقتی نماز صبح کن کافتاب هست

هنگام غسل اگر به محیطت فرو برند

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶

 

شاید که دیرتر کند از سینه‌ام گذر

خواهم که ناوکت همه بر استخوان خورد

افتادگان کوی ترا با وطن چه کار

مرغی که جان دهد چه غم آشیان خورد

با آن که خون من خوری، از رشک سوختم

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰

 

ای دل هوای نفس کند خانه‌ات خراب

ای خان‌و‌مان‌خراب حذر از افسانه‌اش

با آنکه پاک چشم بد و پاک زو حباب

آخر هوا به آب رسانید خانه‌اش

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸

 

کارم چنان نبسته که روز وصال یار

باور کنم که دیده بر او باز کرده‌ام

شاید خبر شود ز گرفتاری منش

عالم تمام محرم این راز کرده‌ام

خواب آورد فسانه و من خواب برده‌ام

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹

 

هر پاره ای فتاده به جایی ز جور یار

چو لشگر شکسته دل پاره پاره ام

دل دامنم گرفت و ز غم شکوه می نمود

کو جای من گرفته و من برکناره ام

کاری نساخت زاری من پیش دشمنان

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱

 

گرز آن که دوش از سر غفلت به دقت خواب

سویت کشیده ام نه بوجه صواب پای

آورده ام حدیث غریبی که اعتراض

زین عذر تازه آورد اندر رکاب پای

تو قبله جهانی و رسم است این که خلق

[...]

ابوالحسن فراهانی
 
 
sunny dark_mode