گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴

 

ما در خلوت به روی خلق ببستیم

از همه بازآمدیم و با تو نشستیم

هر چه نه پیوند یار بود بریدیم

وآنچه نه پیمان دوست بود شکستیم

مردم هشیار از این معامله دورند

[...]

سعدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳

 

بندهٔ عشقیم و سالهاست که هستیم

ورزش عشق تو کار ماست، که مستیم

بس بدویدیم در به در ز پی تو

چون که نشان تو یافتیم نشستیم

باز دل ما بزیر پای غم تو

[...]

اوحدی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۶

 

ما ز ازل رند و مست و باده‌پرستیم

بر در میخانه الست بنشستیم

سبحه و زنار را کمند بریدیم

توبه و پیمانه را به هم بشکستیم

مغبچگان می به کف زمزمه گویند

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳

 

ما دل خود را به دست شوق شکستیم

هر شکنش را به تار زلف تو بستیم

تا ننشیند به خاطر تو غباری

از سر جان خاستیم و با تو نشستیم

از پی پیوند حلقهٔ سر زلفت

[...]

فروغی بسطامی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱

 

دی من و محمود در وثاق نشستیم

لب بگشادیم‌ و در به روی ببستیم

گفتم برخاست باید از سر عالم

گفت بلی تا به مهر دوست نشستیم

گفتمش ایثار راه میر چه باید

[...]

قاآنی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

ما که از صهبای جام عشق تو مستیم

بر سر بازار نام و ننگ نشستیم

تا تو ببینی و باز زخم نو آری،

پاره دل را نهاده بر کف دستیم

عمر دگر کو، که ما ز عقده آن زلف،

[...]

افسر کرمانی
 
 
sunny dark_mode