×
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
آنکه سرم بر خط فرمان اوست
گوی دلم در خم چوگان اوست
دل به غمش دادم و جان هم دهم
گر لب و دندان لب و دندان اوست
حال دلم هر چه پریشانی است
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
دل ز غم عشق تو کی جان برد؟
تا که جفای تو برین سان بود
دست کش از دامن تو کوتهست
هر نفسی سوی گریبان برد
لذّت جان کی بود آنرا که او
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
باد صبا بین که چها می کند
کس نکند آنچه صبا می کند
مست بگلزار رود بامداد
عربده با شاخ و گیا میکند
طیرة طفلان چمن می دهد
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۹۷
لشکر نوروز بصحرا رسید
موسم شادیّ و تماشا رسید
ز آمدن گل ببشارت ز پیش
عید رسید اینک و زیبا رسید
روزه شبانگاه بزد طبل کوچ
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۹۸
می شنوم باز که باری دگر
رغم مرا کرده یی یاری دگر
نیست قرارت بر من تا ترا
با دگری هت قراری دگر
تو بکنار دگران وز تو من
[...]