گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۵

 

سایه صفت ز ماه خود میل وصال میکنم

سایه کجا و مه کجا فکر محال میکنم

گر تو بکشتنم خوشی زندگیم حرام باد

تیغ بکش که خون خود بر تو حلال میکنم

خواه که سوزیم ز غم خواه که خون کنی دلم

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۰

 

پیش تو ایطبیب جان بسکه ز خویش میروم

حال نگفته از درت بادل ریش میروم

از همه کس چو ذره ام پیش تو آفتاب پس

گر بمنت نظر بود از همه پیش میروم

پیش زبان مدعی چون مگسم چه غم بود

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۱

 

غیرت عشق کی هلد، کز ستم تو دم زنم

ورنه بیکدم از غمت هر دو جهان بهم زنم

ای پی داد میزند آتش آه من علم

چند ز آتش ستم بر فلک این علم زنم

جامه دران من از غمت دست خسان بدامنت

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۶

 

ایهمه آرزوی تو فکر من و خیال هم

چند بر آرزو زیم آرزوی محال هم

لعبت چنین مگر تویی کز هوس تو بت پرست

صوفی سالخورده شد کودک خردسال هم

شامگهی ببام خود جلوه ناز اگر کنی

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۱

 

ای تو بروی همچو مه چشم و چراغ عاشقان

راحت جان بیدلان مرهم داغ عاشقان

روشنی دو دیده یی، مونس دل رمیده یی

تازه بهار این چمن نوگل باغ عاشقان

بسکه ز دیدن رخت سیر نمیشود نظر

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷۸

 

لبز غم تو خشک شد دیده تر هم آنچنان

سوخت جگر بداغ دل خون جگر هم آنچنان

ایگل خوش نسیم من رفتی و بلبل ترا

گریه شب بحال خود آه سحر هم آنچنان

سبزه دمید و خشک شد لاله شکفت و برگ ریخت

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۳

 

پای سگی که دیده ام شب به در سرای او

بسکه بدیده سوده ام آبله کرده پای او

بسکه صفاست بر رخش چون نگرد بر آینه

آینه نیز بنگرد روی خود از صفای او

شیوه ناز دلبران هرچه خوش آمدش فلک

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۵

 

ز جور مدعی گویم که کم آیم بکوی تو

ولی بی اختیارم شوق می آرد بسوی تو

اگر مهر تو و بخت من بد روز این باشد

ز دنیا بایدم رفتن بداغ آرزوی تو

ندارم طاقت نادیدنت هرچند میدانم

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۰

 

ای ز ملاحت آتشی بر جگر ملک زده

خون شده از ملاحتت صد جگر نمکزده

مردمک دو چشم من نیست قدمگه سگت

وای که کعبتین من جای دو شش دو یک زده

از عدم آمدست جان در طلب دهان تو

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۲

 

دود چراغ خوردنم کرد چو لاله دل سیه

گل ندهد بغیر از این آب و هوای خانقه

مومن و بت پرست را کعبه و دیر قبله شد

کافرم ار مرا بود غیر در تو قبله گه

گرچه بجستجوی مه فتنه شوند مرد و زن

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۳

 

ایکه بقتل عاشقان مست و خراب میروی

وه که چو عمر بیوفا خوش بشتاب میروی

چند بعشوه گوییم راست بگوی حال خود

راست مپرس جان من ورنه بتاب میروی

مرغ سحر بروی گل جام صبوح میکشد

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۴

 

صوفی اگر حریف ما بهر شراب میشوی

تا نچشیده یی برو ورنه خراب میشوی

بسکه چو باده خون ما شب همه شب همیخوری

چون گل تازه صبحدم مست شراب میشوی

ایکه طبیبی از سرم بگذر و حال من مپرس

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۸

 

با همه لطف و با منت این همه ناز و سرکشی

با همه کس خوشی چرا با من خسته ناخوشی

غیر مرا که سوختی با همه ساختی به مهر

آب حیات مردمی در نظر من آتشی

ای دل و جان عاشقان گرم مران که خلق را

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۳

 

دولت اگر مدد کند گلبن باغ من شوی

پای بچشم من نهی چشم و چراغ من شوی

پنبه داغ سینه ام مرهم دل نشد مگر

با تن همچو برگ گل مرهم داغ من شوی

بوی نسیم گل کجا تازه کند دماغ ما

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در ماتم شهید کربلا (ع) گوید

 

ماه محرم است و شد دجله روان ز چشم ما

بهر حسین تشنه لب شاه شهید کربلا

تشنه لبان روی بخاک و تن بخون

ما پی آبروی خود خاک بر آبروی ما

با شهدای کربلا لاف وفا هر آنکه زد

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » تواریخ » شماره ۴۳ - تاریخ وفات شیخ محمد لاهیجی

 

هادی رهروان دین شیخ محمد آنکه بود

لاهجی و بمعرفت آیت رحمت اله

پرتو نور بخشیش برده ز آفتاب دست

صورت نور بخشیش کرده خجل جمال ماه

شد چو مسیح بر فلک سیاه ز خاک برگرفت

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۲۸ - حسام

 

کاش خجسته دل دهد جرعه لعل خویش وی

تا بشکافد از دلم آبلها بصاف می

اهلی شیرازی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode