ایهمه آرزوی تو فکر من و خیال هم
چند بر آرزو زیم آرزوی محال هم
لعبت چنین مگر تویی کز هوس تو بت پرست
صوفی سالخورده شد کودک خردسال هم
شامگهی ببام خود جلوه ناز اگر کنی
ناز تو ماه بشکند چین جبین هلال هم
ای بکمال نیکویی رشگ فرشته و پری
نیست برین جمال کس کیست بدین کمال هم
شد به سپهر دلبری حسن رخ تو مهر و مه
ماه تو بیکمی ولی مهر تو بی زوال هم
ناز تو میکشد مرا نام وصال چون برم
قطع امید کرده ام از خود و از وصال هم
در حرم وصال تو روح قدس نمیرسد
اهلی خاکسار را جا که دهد مجال هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.