گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

رو ترش ار کنی همی محتملم عتاب را

ور همه تلخ تر دهی منتظرم جواب را

با لب نوش پرورت نیست کبابم آرزو

هست تفاوت این قدر مست تو و شراب را

ز آن گل رخ به غنچگان پاک کنی عرق مکن

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

مطرب خوش نوا دمی نای غزل سراگشا

رود کرب زدا بزن راه طرب فزاگشا

شاهد قبض و بسط من پرده بر آستان فکن

تکمه نقره ز آستین بند زر از قبا گشا

ساقی بزم می کشان، خیز و به آب زر فشان

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵

 

بود فروغ چشم و دل صحبت جان فزای تو

کشت گزند جسم و جان هجرت جان گزای تو

تا ز درم دوباره بازآیی و غم بری ز من

رفتی و آب ها فشاند اشک من از قفای تو

با همه لاف دوستی زیسته ای به هجر من

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴

 

عقلم از آن چه برد بو قصه ی عشق یار به

وز همه نشاط ها ذکر غم نگار به

نقدی اگر به کف ترا به سر او فدا نکو

جائی اگر به لب ترا در قدمش نثار به

ناله ی ما نوای نی خون جگر به جای می

[...]

صفایی جندقی
 
 
sunny dark_mode