گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - وله

 

ای که زچشم و لبت نوبت بوس وکنار

گردد هشیار مست مست شود هوشیار

زلف تو بر روی خط ماری تازان به مور

خط تو در زیر زلف موری تازان به مار

جز از لب و چهرات هرگز نشینده ام

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - وله

 

شیفته برروی سر کاکل چون عنبرش

تا دگر آن فتنه جوی چیست بزیر سرش

شانه نراند بمو آب نریزد برو

کاین دو زیان آورد به آتش و عنبرش

لیک نداند هنوز زخردی و سادگی

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در توصیف بهار و منقبت حیدر کرار علیه سلام الله الملک الجبار

 

باز جهان از بهار مژده رحمت شنفت

بلبل رطب اللسان تهنیت از باغ گفت

عشرت بنشسته خاست فتنه بیدار خفت

پرده نشین غنچه را باد چو از هم شکفت

گشت زشوخی طبع شاهد بازارها

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - وله

 

ای لب جان‌پرورت بهین ولیعهد نوش

حالت چشمان تو راهزن می‌فروش

مظفری حلقه‌ات حسن فکنده به گوش

تبریز آمد پدید نبیذ پنهان بنوش

که این بلد را خدیو مظفرالدین شه است

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در تهنیت عید صیام و تبریک مقرب الخاقان حسینقلی خان سعدالملک

 

ای رخ سعد اخترت فتنهٔ دل‌های قوم

چشم تو بیدار را راهزن آمد به نوم

روی بشو مو بتاب ز سر بنه خواب یوم

که آخر از کم‌دلی سپر بینداخت صوم

چو تیغ شوال ماه گشت برون از غلاف

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۶ - وله

 

ای به خم زلف تو حجله چینی صنم

خال تو در زیر چشم نا فه و آهو بهم

برهمنت آفتاب حلقه بگوشت حرم

خنده پدید از لبت همچو وجود از عدم

روی تو در موی تونور دو چارظلم

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۱ - وله

 

ای پسری کز جمال خلعت نازت به تن

جان مرا تازه کن از آن شراب کهن

که خلعت شه رسید زری به وجه حسن

زآصفی طلعت است پر از فر ذوالمنن

به محضرش برفراز ز قامتت نارون

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

ای ورق عشق تو دفتر آیین من

موی تو و روی تو کفر من و دین من

تا بودم در نظرت قامت تو جلوه گر

نیست بسرو سهی الفت و تمکین من

خانه بر انداختن شیوه هر روز تو

[...]

جیحون یزدی
 
 
sunny dark_mode