گنجور

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

چند برد زاهد انتظار قیامت

گو ز قیامت گذشت جلوه قامت

دل زقیامت براستی نتوان کند

گو بسر ما رود هزار قیامت

بست نگاه تو چشم عارف و عامی

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

تا دل من ریش و لعل و نمکین است

ریش به از مرهم است گر نمک این است

خرمن مشگست زلف او مزنش هان

شانه که غارتگر صبا بکمین است

سر بزن ای ترک ساده هندوی خط را

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

ساقی مجلس گشود زلف سمن سود

مجلسیان پر کنید دامن مقصود

حسن تو روز رخ ایاز سیه کرد

مژده بر  ای بادِ صبحگاه ، به محمود

چشمِ زلیخا ، گر این جمال ببیند،

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

رنجه مباش از دل از تو در گله باشد

مرغ گرفتار تنگ حوصله باشد

یکسره دل خون شود ز دیده بریزد

به که گرفتار یار ده دله باشد

از تو نرنجم گرم ز بوسه کشی سر

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

از تو نتابم رخ ای نگار بمعبود

گر چو خلیلم بری بآتش نمرود

طلعت زیبا گر این بود که تو داری

قیمت یوسف کم از دراهم معدود

خواجه دهی پند من ز عشق وی اما

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

انس من ایشیخ با می است و دف و عود

می نتوان کرد ترک عادت معهود

میدهد امشب نوید مرغ سلیمان

مطرب شیرین زبان به نغمه داود

ساقی مجلس گشود زلف سمن سا

[...]

نیر تبریزی