گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۴

 

باغ شد از ابر پر ز لؤلؤ لالا

راغ شد از باد پر ز عنبر سارا

شد به هوا درگسسته رشتهٔ گوهر

شد به زمین برگشاده اَزهَر دیبا

کوه ز لاله‌گرفت سرخی بُسََّد

[...]

۴۰ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۸۷

 

ماه‌کند بر فلک ستایش آن خَدّ

سرو کند در چمن پرستش آن قد

عاریه دارند سرو و ماه تو گویی

راستی و روشنی از آن قد و زان خد

ای شده بی‌علتی دو چشم تو بیمار

[...]

۳۸ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱

 

دولت و دین را خدای فر و بها داد

مُلک مَلِک را نظام و نور و نوا داد

قاعدهٔ نو نهاد کارِ جهان را

حق به کف حقور و سزا به سزا داد

ملک پدر چون ملک زبخت عطا یافت

[...]

۲۳ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۴۸

 

ترک نزاید چنو به کاشغر اندر

سرو نروید چنو به عاتفر اندر

خوب تر از عارضش ندید و نبیند

هیچ کسی پرنیان به شوشتر اندر

هست دو زلفش همیشه پرشکن و بند

[...]

۳۹ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۳۹

 

تا به ‌سلامت ‌به حِلّه ‌آمد سَلْمیٰ

خُلد شد از خرّمی چو جنّت ماوی

آب گرفت از لبش حلاوت کوثر

خاک ‌گرفت از رخش طراوت طوبی

باد چو بر زلف او وزید جهان را

[...]

۵۰ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » ترجیعات » شمارهٔ ۲

 

فصل زمستان رسید و فصل خزان شد

آب رزان خور که آب روی رزان شد

رخت به کاشانه برکه در چمن باغ

زاغ پدید آمد و تذرو نهان شد

باد ز کهسار تیر برف بینداخت

[...]

۵۳ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

جز تو مرا یار و غمگسار نشاید

بی تو مرا جاودان بهشت نباید

صبر من از دل همی بکاهد هر روز

عشق توام هر زمان همی بفزاید

مونس من در شب سیاه ستاره

[...]

۶ بیت
امیر معزی