گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۶

 

اگر الطاف شمس الدین بدیده برفتادستی

سوی افلاک روحانی دو دیده برگشادستی

گشادستی دو دیده پرقدم را نیز از مستی

ولی پرسعادت او در آن عالم نزادستی

چو بنهادی قدم آن جا برفتی جسم از یادش

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۸

 

اگر امروز دلدارم کند چون دوش بدمستی

درافتد در جهان غوغا درافتد شور در هستی

الا ای عقل شوریده بد و نیک جهان دیده

که امروز است دست خون اگر چه دوش از او رستی

درآمد ترک در خرگه چه جای ترک قرص مه

[...]

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۴

 

نگارا یاد می‌داری که با ما عهد پیوستی

چرا پیوند ببریدی چرا سوگند بشکستی

چو ما را ملک دل کردی و ملک جان زدی بر هم

قبای عهد بگشادی کمر برخون ما بستی

چنان یک‌باره ببریدی و ترک دوستی کردی

[...]

حکیم نزاری
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۳

 

دلم از چشم مستش زار و پردم چشمش از مستی

چه جای پنجه کردن بود ما را با چنان دستی؟

به جان در غیرتم از دل، که پیش اوست پیوسته

گرین غیرت بدیدی او بغیر ما نپیوستی

ز زخم چشم مستش گر بنالیدم روا باشد

[...]

اوحدی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴۶

 

مرا افگنده بر خاک مذلت پله هستی

بلندی های بیجا کشکشان آورد در پستی

به گرد خویشتن می گردم و می گویم از مستی

دو عالم آرزو در سینه دارم از تهیدستی

سیدای نسفی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۰ - مظفر کرمانی قُدِّسَ سِرُّه

 

منم اندر خرابات مغان آن رند سرمستی

که نشناسم سر از پایی نه بالادانم از پستی

به دریای فناکن غرقه خود را زانکه زین دریا

اگر رستی هلاکی ور در آن غرق آمدی رستی

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۰ - مظفر کرمانی قُدِّسَ سِرُّه

 

منم اندر خرابات مغان آن رند سرمستی

که نشناسم سر از پایی نه بالادانم از پستی

رضاقلی خان هدایت
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۹

 

کند زلف تو گاهی سرکشی گه می کند پستی

بودچشم تومست ومی کند زلف تو بدمستی

دل ازدست چو توماهی کجا کی جان برد سالم

کهگرماهی شود زلف تو او رامی کند شستی

عجب بد عهد و بی مهری چومریخی ومه چهری

[...]

بلند اقبال
 
 
sunny dark_mode