امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵
زمانه شکل دگر گشت و رفت آن مهربانیها
همه خونابه حسرت شدست آن دوستگانیها
عزیزانی که از صبحت گرانتر بودهاند از جان
چو بر دلها گران گشتند بردند آن گرانیها
نشان همدمان جایی نمیبینم، چه شد آری
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۸
نات سلمی و لکن لاخ برق من مغانیها
بلی منزلگه مقصود را باشد نشانیها
نسیم کوی او بخشد دل امیدواران را
امید کامگاریها نوید شادمانیها
کجا شد آن ز روی او شبم را روشناییها
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸ - تتبع میر
زهی از جام عشقت بیخودان را دوستگانیها
وزان رطل گران افسردگان را سرگرانیها
نشانت یافت هر کو بینشان شد هست ازان آتش
به هرسو داغهایت بینشانان را نشانیها
به صحرای غمت آواره و بیخانومان گشتم
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
کجا شد آن نمکپاشی به زخم از همزبانیها
نهان در هر نگه صد لطف و ظاهر سرگرانیها
کنون گر صد ادا از غیر میبینی نمیفهمی
چه شد آن خردهبینیهای ناز و نکتهدانیها
به جادویی خراج بابل از هاروت میگیرم
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷
به پیری آنچنان گردیدهام از ناتوانیها
که نتوانم گشودن چشم حسرت بر جوانیها
گداز آتش هجران او جایی که زور آرد
توان بر طالع خود تکیه کرد از ناتوانیها
ز بار غم چه پروا؟ لیک یار آید چو در گفتن
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
نمیدانم چرا با من به حکم بدگمانیها
چو بادامی همه تن پشت چشم از سرگرانیها
به قدر طاقت عاشق بود بیرحمی خوبان
کشم شمشیر جورش را به سنگ از سختجانیها
بهاران را از آن رو دوست میدارم که این موسم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱
سخن شد داغ دل چون شمع از آتشبیانیها
معانی مرد در دوران ما از سکتهخوانیها
طبیعت همعنان هرزهگویان تا کجا تازد
خیالم محو شد از کثرت مصرعرسانیها
ز تشویش کجآهنگان گذشت از راستی طبعم
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
شهیدان تو را ای نونهال سرگرانیها
نمیآید قیامت بر سر، از نامهربانیها
که خودداری کند با جلوهٔ شمشاد نوخیزت؟
ز رفتارت خجالت میکشد سرو از روانیها
نهال عیش ما را گر به تاراج خزان دادی
[...]