خرد نزدیک دولت رفت و گفتا

که : می خواهم که با من یار باشی

جوابش داد دولت ، گفت : جایی

که من باشم تو خود ناچار باشی

چو در بند سگ و مردار باشی

پس از هر دو بتر صد بار باشی

گهی سرمست و گه هشیار باشی

بگاهی خفته گه بیدار باشی

ز عشق مرتضی عطار باشی

مطیع حیدر کرار باشی

ز دین خویش بر خوردار باشی

بمعنی واقف اسرار باشی

اگر خواهی که با مقدار باشی

به این عالم تو با اسرار باشی

به هستی به که خدمتگار باشی

که خود در نیستی ناچار باشی

همیشه شاد و دولتیار باشی

ز حسن و عمر برخوردار باشی

اگر صدیق دولتیار باشی

مطیع احمد مختار باشی

که دایم شاد و دولتیار باشی

زتاج و تخت، برخوردار باشی

کنی گر ترک ظاهر خوار باشی

مگر مجذوب یا بیمار باشی