گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۶

 

اگر بینم شبی در خواب، روز خردسالی را

به عمری، می کنم تعبیر این خواب خیالی را

شه آراید به چشم ناقصان تمثال خالی را

نمود رنگ و بو از پشم باشد شیر قالی را

به هم طومار زلف یار را، مشّاطه می پیچد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۷

 

به پیری می کشیم آسوده، بار زندگانی را

که صرف آن جوان کردیم، ایام جوانی را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۸

 

حق تعلیم دارم، خوش قدانِ بوستانی را

که سرو از مصرع من یاد می گیرد، روانی را

سخنهای خسان، چون بانگ نی، باد است در گوشم

به یکدم می شناسم آشنایان زبانی را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۹

 

نباشد ناقه ای جز شوق، مجنون الهی را

به دریا می رساند جذبه ی سیلاب، ماهی را

سر هرکس که از همّت، چو ادهم گردن افرازد

به نعلین گدایان می فروشد، تاج شاهی را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۰

 

بلای جان، زبان تلخ باشد، اهل دعوی را

به کشتن می دهد زهری که در کام است افعی را

خیالِ قامت او را، به خاطر نقش می بستم

در آن روزی که فرق از هم نمی کردم الف بی را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۱

 

خوش آن ساعت که، بر بالین خرامی، خاکساری را

به باد دامنی، از خاک برداری غباری را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۲

 

ز دورم دید، اجازت داد عزم جان فشانی را

نگاهش زود می فهمد، زبان بی زبانی را

فرامش کاریش تعلیم دادم از سبکروحی

که زود از خاطر او رفتم و بردم گرانی را

نسیم آسا، امان از آفت واماندگی دارد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۳

 

نبود آرامشی، شیب و شباب زندگانی را

تپیدنهای دل موجی ست، آب زندگانی را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۵

 

ز دوری خاطرم تنگ است و نتوانم رسید آنجا

گشاد دل در آن ابروست، قفل اینجا، کلید آنجا

رهم تا کوی او دور و ندارم طاقت پایی

رهی زافتادگی، چون جاده می باید کشید آنجا

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۷

 

سخنور چون شدی، خاموش بنشین چون نگین اینجا

گل شهرت بود، چون حرف باشد دلنشین اینجا

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۹

 

نخواهد برد جان از رشک ما خصم عنود ما

سواد کلک ما مشک است، بر زخم حسود ما

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۱

 

که خواهد کرد یاد از خستگان بی نوا آنجا؟

شکایت نیست اینجا محرم ومهر و وفا آنجا

من سرگشته، دور از کوی جانان با که درسازم؟

دل آنجا، دلبر آنجا، مطلب آنجا، مدعا آنجا

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۴

 

ندید از گرد راهش، دیده هرگز سرمه واری را

ازین ره، کار دشوار است، چشم انتظاری را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۵

 

به جان بستیم پیمان محبّت، عشوه سازی را

روان عاقبت محمود ما، دارد ایازی را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۷

 

مپرس از شورش صحرای دل دیوانهٔ ما را

نمک سایی بود در دیده کار، افسانهٔ ما را

شراب آتش آلودی، حریفان در قدح دارم

در این محفل که می بوسد لب پیمانهٔ ما را؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۸

 

به ما مگذار ساقی، تقوی دیرینهٔ ما را

به آتش شست و شو کن خرقهٔ پشمینه ما را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۹

 

چراغ کلبهٔ درویش، نور ماه می باشد

به جام باده روشن کن شب آدینهٔ ما را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۷۰

 

غم عشقت خلاص ازرنج دنیا می کند ما را

مذاق تلخ، تلخی ها گوارا می کند ما را

کند آیینه را روشن نظر، خاکستر گلخن

غبار کلفت ایام، بینا می کند ما را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۷۱

 

جدایی نیست از لیلی، دل دیوانهٔ ما را

بود با کعبه ربطی در میان بتخانه ما را

اسیر جذبهٔ شمعی ست جان مضطرب حالم

کمند شعله در گردن بود، پروانه ما را

نمک در دیده ساید، شور عشق از خواب شیرینش

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۷۲

 

هم آغوش است، سیل خانه زادی منزل ما را

رگ ابر است مژگان، دیده دریا دل ما را

به هر لخت جگر از داغ حسرت دوزخی دارم

چه می دانی کدامین شعله می سوزد دل ما را؟

ز دور ای چرخ شوراختر، تماشا کن که روشن شد

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۴
۷