رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۴ - نور علی شاه اصفهانی
هنوز از عالم فانی برون ننهادهای گامی
برو زاهد چه میدانی تو سر عالم باقی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۴ - نور علی شاه اصفهانی
هنوز از عالم فانی برون ننهادهای گامی
برو زاهد چه میدانی تو سر عالم باقی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۸ - وصال شیرازی
تومردی باعروس معنی آن بهتر که آسایی
به زردوسرخ چندآساکنی برخود عروس آسا
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۸ - وصال شیرازی
بسیج بی بسیجی جست بایدراه بی راهی
گرت زی منزل مردان بی پروا بود پروا
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۸ - وصال شیرازی
یکی دریاست بی ساحل من و توغرق اندروی
نشانساحلازغرقه چهسانگیری چه سان جویی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۸ - وصال شیرازی
هزاران ساله رهآنسوی عقل است و زهی نادان
کزین سویی هزاران ساله ره وز وی نشان جویی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۸ - وصال شیرازی
بت ونفس و هوابشکن خلیل ملک وحدت شو
چرا چون تیرگانش هر نفس از روشنان جویی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۸ - وصال شیرازی
بنه این خویشتن بینی واندر خویشتن بینش
نظربگشا وخودراجو که تا بینی همان جویی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۸ - وصال شیرازی
به تونزدیکترازتست ازدوران چه میپرسی
میان کاروانی و ره از گم گشتگان جویی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۸ - وصال شیرازی
نه نزدیکی زدرویشی ونه دوری زسلطانی
چودرتودرداوهست آنچه را میجویی آن جویی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۸ - وصال شیرازی
بسادرویش کش یابی چو خواهی بردرسلطان
بسا سلطان که چون جوییش برآن آستان جویی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۲ - خلد - در خاتمهٔ کتاب و ذکر حالات و مقالات مؤلّف
خوشآنحکمتکهایمانی،بدانحکمتکهیونانی
مرو زی عرصهٔ یونان، گرو زی ساحت بطحا
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۲ - خلد - در خاتمهٔ کتاب و ذکر حالات و مقالات مؤلّف
خوشآنحکمتکهایمانی،بدانحکمتکهیونانی
مرو زی عرصهٔ یونان، گرو زی ساحت بطحا
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۱ - در مدح شاهزاده حسنعلی میرزای شجاعالسلطنه فرماید
بناز ای طوس بر راز و ببال ای خاوران بر ری
که از ری زی تو کرد آهنگزینت بخش تاج کی
نک ایکابل خدا از کشور کابل برونکش پا
نک ای خوارزمشه از کشور خوارزم گم کن پی
نک ای میر بخارا ترک تاج و تخت فرماهان
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۵ - در توصیف زلف و تخلص بنام نامی مظهرالعجایب غالب کل غالب علیبن ابیطالب علیه السلام گوید
تو ای نیلوفر بویا که خورشیدت دلیلستی
شب یلداستی مه را که بس تار و طویلستی
پناه گلشن رضوان و خلوتخانهٔ قدسی
شبستان ملک یا آشیان جبرئیلستی
گهی دور قمر را دود آتشگاه نمرودی
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۹ - و له فی المدیحه
گشودی زلف قیرآگین جهان را قیروانکردی
نمودی چهر مهرآیین زمین را آسمانکردی
قمر آوردی از گردون به شاخ نارون دستی
گهر دزدیدی از عمان نهان در ناردان کردی
یکیگردندهکوهی را لقب سیمینسرین دادی
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۹ - در مدح هژبر سالب و شهاب الله الثاقب اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب علیه السلام گوید
شبیگفتم خرد راکای مهگردون دانایی
که از خاک قدومت چشم معنی یافت بینایی
مرا در عالم صورت بسی آسان شده مشکل
چه باشد گر بیان این مسائل باز فرمایی
چرا گردون بود گردنده و باشد زمین ساکن
[...]
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۰
نگرددماه نوطالع گر از رخ پرده برداری
نروید سرو در بستان به بستان گر گذار آری
توئی آن بت که دین بت پرستی را دهند از کف
اگر بینند رویت را برهمن های فرخاری
دگر از هند سوی فارس نارد کاروان شکر
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱
نبندد مرد عاقل دل بد این فرتوت زن دنیا
که سودش جملگی سو کستوشکرش سربسرشکوی
بلی عاقل نداند شش جهه را غیر افسانه
بلی کامل نبیند نه فلک را جز باستهزا
بمیرد پیش از مردن ببخشاید پس از جستن
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۹ - درتهنیت عید غدیر و منقبت حضرت امیر علیه السلام
مترس ازکس بگو مطرب نوازد چنگ و نای و نی
زما نبود تزهد خوش چه غم مفتی برد گر پی
گواهی نشنود از من اگر رفتم بنزد وی
از این پس فاش و پی در پی بهامون خورد خواهم می