گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۰

 

یکی دودی پدید آمد سحرگاهی به هامونی

دل عشاق چون آتش تن عشاق کانونی

بیا بخرام و دامن کش در آن دود و در آن آتش

که می‌سوزد در آن جا خوش به هر اطراف ذاالنونی

چو شمعی برفروزی تو ایا اقبال و روزی تو

[...]

مولانا
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲

 

نظام دین و دینا قره العین رسول الله

که اندر رای رفعت آفتابی بود و گردونی

به صد افسون به دست آورده بودش عالم فانی

اجل ناگاه در خواب عدم کردش به افسونی

شدم در فکر تا گویم تاریخ فوتش را

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۸

 

من و تا روز، هر شب در فراق چشم میگونی

به دل پیکان پر زهری، به لب پیمانه خونی

ز عکس عارض جانان، شود هر ذره خورشیدی

ز خوناب سرشک من، شود هر قطره جیحونی

مخوان افسانه وز من پرس اوضاع محبت را

[...]

قدسی مشهدی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۰

 

مرا آورده بر سر لشکر سودا شبیخونی

که از هر قطره خونم سر برون آورد مجنونی

عجب نبود اگر مینا کند با خم سرافرازی

که خود را هر حباب باده پندارد فلاطونی

قدم از کوچه ارباب دولت کوته اولی تر

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۵

 

به خواب آمد مرا لیلی وشی چون سرو موزونی

شدم بیدار هر مو بر سرم شد بید مجنونی

می گل پیرهن را با توجه شیر می سازم

ز قرص ماهتاب آورده ام بر دست صابونی

کجا می می کشیدی ای مه عاشق نواز من

[...]

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۳

 

دل دیوانهٔ عشق تو از هر قطرهٔ خونی

کند در دشت وسعت مشربی ایجاد مجنونی

بود جان خود در جسم خاکی از می گلگون

که هر خم را در این میخانه می بیدم فلاطونی

به یاد آید ز برگ لاله ام در ساحت گلشن

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۴

 

به خاک ناامیدی نیست چون من خفته در خونی

زمین چاره تنگ و بر سر افتاده‌ست گردونی

نه شورواجب است اینجا و نی هنگامهٔ ممکن

همین یک آمد ورفت نفس می‌خواند افسونی

ز اوضاع سپهر و اعتباراتش یقینم شد

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۱

 

کشیدی تیغ و ساغر، گشتی آتش، گفتیم چونی

سرت گردم چه سانم؟ زندگی را تشنهٔ خونی

اگر خواهی بگو تا آستین از پیش بردارم

که در هر دیده دارم از فراقت رود جیحونی

به جیب قاصد اشکی، به صد حسرت روان کردم

[...]

حزین لاهیجی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲

 

امیرا از مدیح من هزاران پایه افزونی

که هم از وهم بالائی و هم از فکر بیرونی

ندانم کیستی میرا ندانم چیستی چونی

همین دانم که رخشان آیتی ز آیات بیچونی

چو در کف خامه گیری ترجمان سوره نونی

[...]

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode