صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۲
دل موری نشد مجروح از تیغ زبان من
چرا در پیچ و خم گردون چو زلف جوهرم دارد؟

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۲
نظر در دامن دریای خم وا کرده ام صائب
کی از دست سبو چشم نوازش ساغرم دارد؟

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲۱
زخط کوتاه شد از کوی او پای هوسناکان
که شب تاریک چون گردد مگس بیرون نمی آید

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲۱
در آن وادی که من چون نقش پا از کاروان ماندم
زبیم راهزن بانگ جرس بیرون نمی آید

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲۱
در آن محفل که من بردارم از لب مهر خاموشی
صدا غیر از سپند از هیچ کس بیرون نمی آید

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲۱
پریشان کرد سیر باغ اوراق حواسم را
خوشا مرغی که از کنج قفس بیرون نمی آید

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲۱
مگر بال و پر موجی به فریادش رسد، ورنه
به دست و پا زدن از بحر خس بیرون نمی آید

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲۱
زعاجزنالی خود یافتم آن گنج پنهان را
که از دل ناله بی فریادرس بیرون نمی آید

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲۱
حرامش باد رسوایی، حلالش باد مستوری
می آشامی که از بیم عسس بیرون نمی آید

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲۱
چو افتادی به بحر عشق دست و پا مزن صائب
که از دریای آتش خار و خس بیرون نمی آید

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳۸
خورد چون شربت عناب خود بیگناهان را
ز بیباکی نظر بر چشم بیماری که من دارم

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۶۳
بدین سان رخ ز من گر آن گل بدخو بگرداند
به تصویرش اگر افتد نگاهم، رو بگرداند
ز بهر کار بدین کارخانه آمده ایم
که مزد می دهد آن را که هیچ کار نکرد

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲
این یک دم نابود، چه باشد چه نباشد
با آتش ما دود، چه باشد چه نباشد
فلک بی جور خلق از شیوه رفتار می ماند
درشتی گر نباشد، آسیا از کار می ماند
کشد چون آفتاب از کوی آن مه پا به ناچاری
[...]

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱
تو در تقوی و طاعت کوش و علم و معرفت ای فیض
که دیدارش به نفسی از هوا مشحون نخواهد شد

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴
چو او هرگز نبودست و نخواهد بود امامی فیض
فلک هرچند گردد جمعه و لیل و نهار آرد

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱
تو در تقوی و طاعت کوش و علم و معرفت ای فیض
که دیدارش به نفسی از هوا مشحون نخواهد شد

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴
چو او هرگز نبودست و نخواهد بود امامی فیض
فلک هرچند گردد جمعه و لیل و نهار آرد

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۰
نه اشکست اینکه در بزم وصال از دیده میآید
نگاهم در نظر از دیدن او، آب میگردد

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۳ - به میرزا اسمعیل هنر نوشته
زنا بردن همی بار پشیمانی گران گردد
زنا کردن همی سود تن آسانی زیان خیزد

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
بس آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که یک موجش به صد گوهرنمیارزد
