فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۳
پی ماتم میان انجمن ای ماه جا کردی
ز غیرت باز بر من شهر را ماتم سرا کردی
مرا گفتی مکن افغان که فردا خواهمت کشتن
شب قتلست منعم از فغان کردن چرا کردی
چه بود از خاک آن در دور کردی کشتگانت را
[...]

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۲
چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی
اگر سنگین نبودی گوش او فریادها کردی
کند بیگانگی هر چند گویم شرح غم با او
چه غم بودی اگر خود را به این حرف آشنا کردی
به اغیار آنقدرها میتوانست از وفا دیدن
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۴
ازان رخسار حیرت آفرین تا پرده واکردی
مرا چون دیده قربانیان بی مدعا کردی
به خون آغشته نتوان دید آن لبهای نازک را
وگرنه با تو می گفتم چها گفتی، چها کردی

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۴۵
ازان رخسار حیرت آفرین تا پرده واکردی
مرا چون دیده قربانیان بی مدعا کردی
به خون آغشته نتوان دید آن لبهای نازک را
وگرنه با تو می گفتم چها گفتی، چها کردی

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۵
جدا از من بهر کس خواستی مهر و وفا کردی
مرا از دام خود سر دادی و خود را رها کردی
چه کردی بیمروّت بیحقیقت بیوفا با من
که در دامم درآوردی و با دامم رها کردی
چه میگویم؟ ز ذوق آن چنان وصلم برآوردی
[...]

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - کوی وفا
عزیزا هیچ میدانی چهها با جان ما کردی
هر آن جوری که کردی ز ابتدا تا انتها کردی
تو را گر نیست در خاطر بگویم تا چهها کردی
از آن روزی که با آشوب عشقم آشنا کردی

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - کوی وفا
نه بر زخمم نمک سودی نه بر دردم دوا کردی
نه لب را آشنای جرأت عرض دعا کردی
مرا دلدادهای وحشی غزالی بیوفا کردی
نکردی تو میانِ ما و یاران فتنهها ؟ کردی
بیا انصاف پیش آور بگو اینها چرا کردی
[...]

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۷
سخنها از وفا می گفتی و جور و جفا کردی
به ما دیدی چه ها می گفتی و آخر چه ها کردی؟
هلاکت الفتت گردم، که از جادو نگاهیها
دل شوریده را از من، مرا از دل جدا کردی
حزین آتش زدی پروانه سان، محفل نشینان را
[...]

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » قصاید » شمارهٔ ۴
کرم خواندی، ستم راندی، وفا گفتی، جفا کردی
تو ای ماه سمن سیما ببین با ما چهها کردی
روم از سوز دل آتش زنم در هر نیستانی
به بانگ نی بگویم آنچه با این بینوا کردی
وفایی! داستان گریه، من با کس نمیگفتم
[...]

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » قصاید » شمارهٔ ۵
ندانم با وفاداران جفا کاری چرا کردی؟
چه نیکی از جفا دیدی که بر جای وفا کردی؟
مگر ابروت بنمودت ره و رسم کمان بازی
مگر آن غمزه فرمودت که خون ها بی بها کردی
که گفتت عندلیبی را ز باغ گل برون فرما؟
[...]
