گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰

 

از او قاصد بخشم آمد به من یارست پنداری

ز مرگم می دهد پیغام غمخوارست پنداری

نگاهی می کنم از دور و خرسندم بجان دادن

مراد از عاشقی این مردن زارست پنداری

کشم از دوستان جوری که داغ دشمنم سهلست

[...]

بابافغانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۳

 

به مویی بسته صبرم نغمه تارست پنداری

دلم از هیچ می رنجد دل یارست پنداری

به تحریک نسیمی خاطرم آشفته می گردد

به خودرایی سر زلفین دلدارست پنداری

نه پندم می دهد سودی نه کارم راست بهبودی

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۴

 

چمن قربانگه دنیای خونخوارست پنداری

دریغا گل که شاخ گلبنش دارست پنداری

سحر می گفت با پروانه بلبل حال و می نالید

که گل شد زود آخر شعله خارست پنداری

به سرعت آنچنان سودای بستان می شود آخر

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵۷

 

ز زهرچشم او رگ در تنم مارست پنداری

سر هر موی بر تن نیش خونخوارست پنداری

ندارد اختیاری در گرستن چشم پرخونم

به دست رعشه داران جام سرشارست پنداری

ز شوخی در میان حلقه خط نقطه خالش

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۹

 

چو شمع امشب مرا در محفلش بار است پنداری

به مغز استخوانم شعله در کارست پنداری

چمن بشکفت و از دلها خروشی برنمی‌آید

قفس، تابوت مرغان گرفتارست پنداری

خیالش بی گمان امشب به خلوتخانه چشمم

[...]

قدسی مشهدی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

مرا کوهیست بار دل غم یارست پنداری

دل من نیست این کوه گرانبارست پنداری

انالحق میزند منصور وار این دل که من دارم

درون سینه تنگم سر دارست پنداری

شبی دیدم گل روی تو و عمریست بیخوابم

[...]

صفای اصفهانی
 
 
sunny dark_mode