گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۱

 

چنان سرگرمیی از شوق آن گلگون قبا دارم

که بر گل می خرامم خاراگر در زیر پا دارم

کنار شوق من چون موج آسایش نمی داند

به دریا می روم دست و بغل تا دست و پا دارم

اگرچه در ته یک پیرهن با ماه کنعانم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۲

 

زبان شکوه فرسودی ز چرخ بیوفا دارم

دلی در گرد کلفت چون چراغ آسیا دارم

شکایت می کنم از یار و امید وفا دارم

به این بیگانگی چشم نگاه آشنا دارم

برید از سایه خود سرو و افتاد از قفای او

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۳

 

لبی پرشکوه از یاران بی‌مهر و وفا دارم

دلی صد پاره از زخم زبان آشنا دارم

به حال چون منی کافر به کافر رحم می‌آرد

چه دارید ای مسلمانان به من، من هم خدا دارم

گرو با چاره می‌بازم به درد خویش می‌سازم

[...]

فیاض لاهیجی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۷

 

نه از بیگانه چشم مردمی نه زآشنا دارم

غم عالم ندارم تکیه بر ذات خدا دارم

چه شد گر از جفایش رفت بر باد فنا خاکم

هنوز از بی وفایی های او چشم وفا دارم

چو مویی گشت جسم در هوای زلف مشکینش

[...]

جویای تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۵

 

به ره سربسته مکتوبی از آن مهرآشنا دارم

گل نشکفته ای در دامن باد صبا دارم

به تن مشت استخوانی توشهٔ راه فنا دارم

یک انبان آرد با خود زاد راه آسیا دارم

ثبات عهد گل، بر دور عیشم خنده ها دارد

[...]

حزین لاهیجی