رهی معیری » غزلها - جلد اول » آتش خاموش
نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بینصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بیفروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
[...]
رهی معیری » غزلها - جلد اول » دِلِ زاری که من دارم
نداند رسم یاری بیوفا یاری که من دارم
به آزار دلم کوشد دلآزاری که من دارم
وگر دل را به صد خواری رهانم از گرفتاری
دلآزاری دگر جوید دِلِ زاری که من دارم
به خاک من نیفتد سایهٔ سرو بلند او
[...]
رهی معیری » غزلها - جلد اول » خیالانگیز
خیالانگیز و جانپرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبایی
من از دلبستگیهای تو با آیینه دانستم
که بر دیدار طاقتسوز خود عاشقتر از مایی
به شمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانت را
[...]
رهی معیری » غزلها - جلد اول » پرنیانپوش
ز گرمی بینصیب افتادهام چون شمع خاموشی
ز دلها رفتهام چون یاد از خاطر فراموشی
منم با ناله دمسازی به مرغ شب همآوازی
منم بیباده مدهوشی ز خون دل قدح نوشی
ز آرامم جدا از فتنهٔ روی دلارامی
[...]
رهی معیری » غزلها - جلد اول » تشنهٔ درد
نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم
وگر پرسی چه میخواهی؟ تو را خواهم تو را خواهم
نمیخواهم که با سردی چو گل خندم ز بیدردی
دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم
چه غم کان نوش لب در ساغرم خونابه میریزد
[...]
رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » کیان اندوه
نی افسردهای هنگام گل روید ز خاک من
که برخیزد از آن نی نالههای دردناک من
مزار من اگر فردوس شادیآفرین باشد
به جای لاله و گل خار غم روید ز خاک من
مخند ای صبح بیهنگام که امشب سازشی دارد
[...]
رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » یار دیرین
به سوی ما گذار مردم دنیا نمیافتد
کسی غیر از غم دیرین به یاد ما نمیافتد
منم مرغی که جز در خلوت شبها نمینالد
منم اشکی که جز بر خرمن دلها نمیافتد
ز بس چون غنچه از پاس حیا سر در گریبانم
[...]
رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » گلبانگ رود
نوای آسمانی آید از گلبانگ رود امشب
بیا ساقی که رفت از دل غم بود و نبود امشب
فراز چرخ نیلی ناله مستانهای دارد
دل از بام فلک دیگر نمیآید فرود امشب
که بود آن آهوی وحشی چه بود آن سایه مژگان؟
[...]
رهی معیری » چند تغزل » وعدهٔ خلاف
ندانم کان مه نامهربان، یادم کند یا نه
فریبانگیز من، با وعدهای شادم کند یا نه
خرابم آنچنان، کز باده هم تسکین نمییابم
لب گرمی شود پیدا، که آبادم کند یا نه
صبا از من پیامی ده، به آن صیاد سنگین دل
[...]