گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۵

 

خطابی با فلک کردم که از تیغ جفا کشتی

شهان عالم آرا و جوانمردان برمک را

زمام حل و عقد خود نهادی در کف قومی

که از روی خرد باشد بر ایشان صد شرف سگ را

نهان در گوش جانم گفت فارغ باش و خوش بنشین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٣١

 

دلا تا میتوان کردن منه پیش سران گردن

ترا خود وجه نان خوردن رساند قادر مطلق

ببر شاخ طمع از پی که باشد بار آن لاشی

طمع اسمی بود کزوی شود صدر شور و شر مشتق

بمجلس پسته خندان کن زبانرا شکر افشان کن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٨۶

 

بحمدالله مرا هستند فرزندان روحانی

که حوراشان بپروردست در آغوش و رضوان هم

سراسر بر جهانگیری چو شاه اختران قادر

عراق آورده زیر حکم اقلیم خراسان هم

دمی با هر که بنشینند بگشایند بر طبعش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۵٠

 

اگر تو در کلام الله نون ساکن و تنوین

بدشواری همی گوئی کند ابن یمین آسان

شود پیدا بحرف حلق و اندریر ملون مدغم

بود مقلوب بایا و شود در مابقی پنهان

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٣١

 

مرا چون خار غم در دل شکست از مهر گلرویان

نهادم سر ازین حسرت بنفشه وار بر زانو

ولی نیک و بد گردون چو گردانست می‌گویم

عسی الایام ان یرجعن یوما کالذی کانوا

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۵۴

 

دل ابن یمین گرچه ز غصه خون همی گردد

ازین بخت سیه روز و ازین گردون پیروزه

ولیکن زین خرف گشته سپهر ناسپاس ایدل

چه گویم ز نادانی کله میسازد از موزه

معاذ الله اگر روزی بغیری احتیاج افتد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٨۶

 

یکی پرسید ز افلاطون بگاه نزع کای دانا

کجا دفنت کنم وقتی که روی از خلق برتابی

برآورد از جگر آهی حکیم زنده دل وانگه

بگفتش دفن کن هر جا که خواهی گر مرا یابی

مدار ابن یمین زین پس نظر بر تن چو دانستی

[...]

ابن یمین
 
 
sunny dark_mode