گنجور

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۵ - باب الجیم الجذبه

 

بود جذبه اگر پرسی عنایت

کر رهرو را رساند بر نهایت

کند او را مهیا هر چه محتاج

به طی منزلست و قطع منهاج

بدون کوشش و جهد و تکلف

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۶ - الجرس

 

جرس صوتیست مجمل کز جنابش

بضرب و قهر آید در خطابش

چنان کز دور پنداری صدایی

تو را بر گوش آید ز آشنای

برد نامت بتندی لبک از پی

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۷ - الجسد

 

جسد گر هست سیرت در مظاهر

بود آنکو شود ز ارواح ظاهر

خود از ارواح یابد در تنزل

بجسم ناری و نوری تمثل

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۸ - الجلاء

 

جلا باشد ظهور ذات بر ذات

شهود این مقام از روی اثبات

که چون شد در تعینها ظهورش

بعارف باشد استجلا نورش

ز ذات خود شد او بر خویش ظاهر

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۹ - الجلال

 

جلال است احتجاب ذات حضرت

ز ما اندر حجاب قدس و عزّت

که او را هیچ از حیث هویت

بنشناسیم و ز وجه حقیقت

بدان‌سان کاو شناسد ذات خود را

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۰ - الجمال

 

جمالش جلوه ذات از کمال است

جمال مطلقش لیکن جلال است

که قهاریت محض است و آنجا

نباشد هیچ غیر از وجه یکتا

نباشد غیر او باقی در آنحال

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۱ - الجمعیه

 

اگر پرسی که جمعت کدام است

بسوی حق حضور مستدام است

حضور آید هموم ار مجتمع شد

بجز بر وی توجه ممتنع شد

بدانسان یافت خاطر اشتغالی

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۲ - الجمع

 

ندانی گرچه باشد جمع مطلق

شهود حق بدون ماسوی الحق

چو شد در جمع سالک بیعلایق

نه بیند با حق آثار خلایق

بجا حق است و خلقی نیست با او

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۳ - جمع‌الجمع

 

ز جمع‌الجمع گر پرسی علامت

شهود خلق بر حق است اقامت

سب کسیران که راه جمع پویند

خود این را فرق بعد از جمع گویند

ز جمع آید چو سالک باز در فرق

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۴ - جنه‌‌الافعال

 

شنو از جنه‌‌الافعال واضح

که پاداش است بر اعمال صالح

خود آن مر نفس ار باشد مناسب

که هست او را مطاعم هم مشارب

از آن خوانند او را جنّت نفس

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۵ - جنه‌‌الوراثه

 

دگر باشد جنانی از وارثت

منزه از دنائت و ز خباثت

مر آنرا جنه‌‌الاخلاق گویند

ز اوصاف طبیعت طاق گویند

خوش آنخلقی که نیک احداث باشد

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۶ - جنه‌‌الصفات

 

یکی جنّت مسما بر صفات است

که خاص اهل معنی در ثبات است

ورا دانند قوم اظلال اسما

بمعنی جنه‌‌القلب است آنجا

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۷ - جنه‌‌الذات

 

دری از جنه‌‌الذاتست مفتوح

که صوفی خواند آنرا جنه‌‌الروح

خود آنرا جلوه وجه‌الاحددان

یک از لذات روح آنجا تو صددان

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۸ - الجنائب

 

جنائب صاحب اعمال خیرند

که دایم در نفوس آنها بسیرند

بحمل زاد تقوی ره نوردند

مقام قلب را واصل نگردند

همی بانشد در سیر الی الله

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۹ - جهتا‌الضیق والسعه

 

جهت باشد یکی ضیق وسعت باز

بود تنزیه ذات اول جهت باز

که دور از عقل و فهم و اشتهار است

خود آن از وحدت ذات اعتبارست

بسوی غیر با او اتساعی

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۷۰ - جهتاالطلب

 

طلب را دو جهت باشد هم اینسان

وجوبیت پس امکانیت است آن

که اسماء ربوبی بر مناسب

ظهور خویش را باشند طالب

ظهور خود طلب دارند بالتام

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۷۱ - جواهر العلوم و الانباء و المعارف

 

جواهرها کز آن کس نیست واقف

در انبا و علوم و هم معارف

بود در نزد صوفی گاه تاویل

جقایقهای بی تغییر و تبدیل

نگردد مختلف زان اختلافات

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۷۲ - باب‌الحاء الحال

 

بود حال آنکه بر قلب است وارد

بمحض موهبت از حق واحد

بدون اجتلابی با تعمل

چه حزن و خوف و قبض و بسط بالکل

که چون وارد شود ناگاه بر دل

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۷۳ - حجه‌الحق

 

شود از حجت الحق هر که سایل

باو میگو: بود انسان کامل

چو حجت زو بخلق از حق تمامست

وجودش دعوتی بر خاص و عامست

خود آدم بر ملایک گشت حجت

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۷۴ - الحجاب

 

حجابت عکس صورت‌های کونی‌ست

که جز آن بر تجلی مانعی نیست

چو در قلبت صورها منطبع شد

تجلی حقایق ممتنع شد

صورها را ز لوح قلب رد کن

[...]

صفی علیشاه
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۲۷