گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او

 

چنان دلشاد شد آزاده رامین

که مرده باز یابد جان شیرین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

چنان چون بود کار ویس و رامین

که هست آغازش آینده به آیین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

شهنشه رفته از مرو نو آیین

به مرو اندر بمانده ویس و رامین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

چو آگه گشت شاهنشاه ز رامین

که سر برداشت نالنده ز بالین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

چو آمد نامهٔ موبد به رامین

به درگاهش دمان شد نای رویین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

ز جانش خوشتر آمد مهر رامین

چه خوش باشد به دل یار نخستین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

هم اکنون بانگ کوس و نای رویین

ز در گاهش رسد بر ماه و پروین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

به تیر و یوز و باز و چرغ و شاهین

شکار دلت خواهد کرد رامین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

که جان بسپرد ویس از بهر رامین

به صد جان می خرم من نام چونین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

اگر گویم یکی زین هر دو بگزین

بهشت جاودان و روی رامین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

رفیدا یار موبد بود و رامین

چو ارغش یار ویرو بود و شروین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

هنر آن روز ویرو کرد و رامین

گه این زان گوی برد و گاه آن زین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

نه موبد جفت من بودی نه رامین

نَبهره دوستان دشمن آیین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۲ - باز گشتن شاه موبد از کهستان به خراسان

 

چو ایزدیار و گردان شاه و رویین

چو آب ناز و همچون ویس و شیرین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

همی گفتی چنین دلخسته رامین

تن از آرام دور و سر ز بالین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

زبان بگشاد بر دشنام و نفرین

همی گفت از جهان گم باد رامین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

چو بشنید این سخن آزاده رامین

بسی بر زشت کیشان کرد نفرین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۴ - رفتن رامین به همدان به جهت ویس

 

چنان چون راه مهر افزای رامین

چو کاری تلخ کش انجام شیرین

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۳۸
sunny dark_mode