گنجور

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

که این دز جای دزدان پلیدست

ندیدم هرگز امّا این پدیدست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۲ - بیمار گشتن جهان افروز

 

ز کشتن کار دختر را مزیدست

که دزدان غازیندو او شهیدست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان

 

چنان زخمی بجان من رسیدست

که خوناب از مسام من چکیدست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه

 

مرا چندانکه از رگ خون چکیدست

ز زیر پای من بر سر رسیدست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۹ - آغاز نامۀ گل بخسرو

 

ز دل چون دود بر بالا رسیدست

ز دود دل سیاهی ناپدیدست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۷۱ - در خاتمت کتاب گوید

 

سخن را سایه بر عرش مجیدست

که چون خورشید روشن آفریدست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳ - در اثبات عین الیقین فرماید

 

چو او جز ما دگر غیری ندیدست

همه من گفتم و او در شنیدست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۱ - حکایت

 

کسی این جام معنی در کشیدست

که چون عطّار خود را سر بریدست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۲ - در فنای خود و راه یافتن به مقام حق و موصوف شدن فرماید

 

اناالحق آنکه گفتست سر بریدست

کنون این داستان گفت وشنیدست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۵ - در جواب گفتن پسر پیر دانا را و اسرار گفتن فرماید

 

تو داری و تو گفتی آنچه دیدست

یقین جان تو این معنی شنیدست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۱ - در نمودار سرّ اعیان کل فرماید

 

خوشا آن صبح کین جان دردمیدست

نمود عشق اینجا شد پدیدست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۵ - دروحدت صرف و یکتائی ذات و صفات فرماید

 

بسی جان داده است تا جان بدیدست

که او را در جهان گفت و شنیدست

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode