گنجور

عطار » خسرونامه » بخش ۷۰ - در وفات قیصر و پادشاهی جهانگیر

 

تحیّر را نهایت نیست پیدا

که یابد باز یک سوزن ز دریا

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۷۰ - در وفات قیصر و پادشاهی جهانگیر

 

برآی آخر دمی از چاه دنیا

بیندیش از سیاستگاه عقبی

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۱

 

دگر پرسد ز حال قاضی ما

که او شرع نبی داند به غوغا

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۱

 

مقام او بود اندر همه جا

ازو خالی نباشد هیچ مأوا

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۱

 

ازو باشد حقیقت هستی ما

مر او را در وجود ماست مأوا

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۱

 

حقیقت در زبانم اوست گویا

بود در دیدهٔ من نور بینا

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۱

 

امیرالمؤمنین دانای سرها

امیرالمؤمنین در جان هویدا

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۴

 

بگویم سر او را آشکارا

ندارم از هلاک خویش پروا

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۶

 

توی در دیدهٔ من نور بینا

توی اندر زبان بنده گویا

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۷

 

بود اهل شریعت اهل دنیا

بمعنی در حقیقت نیست بینا

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۷

 

شوی از نور او دانا و بینا

به نور او شناسا باشی او را

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۸

 

بگویم می‌رود قطره به دریا

تو بشنو این سخن ای مرد دانا

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۸

 

اگر غایب شدی یک دم ز دنیا

نبودی سایهٔ پیرایه بر ما

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۱۱

 

بباطن دانمش اندر همه جا

نباشد منزلی او را و مأوا

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۱۲

 

تو حاضر دان مر او را در همه جا

گهی پنهان بود او گاه پیدا

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۱۳

 

همین است علم دین ای مرد دانا

که دانا در ره وحدت خدا را

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۱۴

 

بداند کز چه موجود است اشیا

شود عارف بنور حق تعالی

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۲۰

 

که اصل احتساب آنست خود را

کنی پاک ای برادر از بدیها

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۲۱

 

پس آن کوری بود کوری دلها

تو چشم دل درین اسرار بگشا

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۲۳

 

چه سنجد قطره‌ها در پیش دریا

خداوندا توای دانا و بینا

عطار
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۷۳
sunny dark_mode