گنجور

 
عطار

بود هادی دین بی شک پیمبر

امام انس و جن خود هست حیدر

بود حیدر حقیقت واقف حق

درو پیدا نماید وجه مطلق

تو گر راهی روی راه علی رو

رموز حیدر از عطار بشنو

درین ره رو که تا دلشاد باشی

زهر درد و غمی آزاد باشی

درین ره رو که تا اسرار دانی

رموز حیدر کرار دانی

درین ره اولیا جمله ستاده

درین ره انبیا هم سر نهاده

درین ره رو که تا بینی خدا را

بدانی سر جملهٔ اولیا را

درین ره محرمان افتاده بر خاک

درین ره گشته است سرگشته افلاک

درین ره عاقلان دیوانه باشند

درین ره ناقلان افسانه باشند

درین ره سر منصور است بسیار

درین ره می‌روند هم بر سر دار

درین ره رهنما همراه باشد

درین ره مرتضی آگاه باشد

درین ره غیر بعد مصطفی نیست

درین ره غیر شاه مرتضی نیست

درین ره مصطفی بهبود باشد

درین ره مرتضی مقصود باشد

درین ره مرتضی بعد محمد

درین ره مرتضی سلطان سرمد

درین ره مظهر الله باشد

دل مظهر به معنی شاه باشد

فرستادند از آن پیغمبران را

که راه حق نمایند غافلان را

بسوی ملت حق ره نمایند

زره این بیرهان آگه نمایند

ز اعلائی چرا اسفل فتادی

چو شیطان لعنتی برخود نهادی

هر آنچت مصطفی گفتا نکردی

ز جامش شربت کوثر نخوردی

چه خواهی گفت اندر روز محشر

که کردی رخنه در دین پیمبر

چه خواهی گفت فردا مصطفی را

بخواهی دید روی مرتضی را

بهمراهی شیطان میروی تو

براه گمرهان تا کی روی تو

چو گم کردی تو ره کی راه یابی

تو کی راه همه در چاه یابی

تو راه جمله ابرار برگیر

پس آنگه مذهب عطار برگیر

که بنماید بتو آن راه حق را

ز نادانان نهان کن این سبق را

برو عطار این سر را نگه دار

که اغیارند در آفاق بسیار

چه جوش عشق باشد در روانم

مگر این عشق دارد قصد جانم

چه سنجد قطره‌ها در پیش دریا

خداوندا توای دانا و بینا

توی در راه حق پشت و پناهم

توی اندر معانی پادشاهم

مرا یک راه و یک جانست و یک دل

درین جان مرتضی کرده است منزل

حقیقت مهر او در دل سرشتم

همیشه درگل و باغ بهشتم

طریق مرتضی باشد مسلم

بگفتم راستی والله اعلم

کجا دارد تو گوئی عشق منزل

بگو با من کنون این سر مشکل