شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۲۶ - التعظیم لامر الله و الشفقه علی خلق الله
مده وام ار دهی دیگر مخواهش
به سختی تقاضا جان مکاهش
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۳ - اجازه سفر خواستن جمشید
بباید ساختن تدبیر راهش
که دارد ایزد از هر بد نگاهش
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۴ - سفر جمشید به روم
برون بردند چتر و بارگاهش
خروشان و روان در پی سپاهش
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۳
سر من کاش بودی خاک راهش
مگر گشتی لگدکوب سپاهش
به جان دادن اگر کردیم تقصیر
کنون هستیم از جان عذرخواهش
شبم شد روشن از رویش بدانسان
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۴ - داستان شمع جمال یوسفی در شبستان غیب افروختن و پروانه دل آدم را به مشاهده فروغ آن سوختن
ز کیوان بگذرد ایوان جاهش
زمین مصر باشد تختگاهش
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۲ - آمدن رسولان پادشاهان اطراف غیر از مصر به خواستگاری زلیخا و تنگدل گشتن وی از نومیدی آن
به هر کشور که گردد جلوه گاهش
بد دیهیم شاهی خاک راهش
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۲ - رفتن برادران پیش پدر و درخواست کردن که یوسف را علیه السلام همراه خود به صحرا برند
رباییم از سر لاله کلاهش
کنیم از فرق یوسف جلوه گاهش
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۳ - بردن برادران یوسف را از پیش پدر و در راه هدایت خود چاه ضلالت کندن و وی را بی هیچ جنایت در چاه افکندن
فرو آویختند آنگه به چاهش
در آب انداختند از نیمه راهش
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۹ - داستان دختر بازغه نام از نسل عاد که به مال و جمال نظیر خود نداشت و غایبانه عاشق جمال یوسف شد و در آن آیینه جمال حقیقت دید و از مجاز به حقیقت رسید
ز عز و مال و استغنای جاهش
نمی افتاد سوی کس نگاهش
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۳ - پیش رسیدن عزیز یوسف را بر بیرون آن خانه و پنهان داشتن آنچه میان وی و زلیخا گذشته بود و افشای زلیخا آن را
به اقبال عزیز و عز و جاهش
که دولت ساخت از خاصان شاهش
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۴ - در شرح حال زلیخا بعد از وفات عزیز مصر و استیلای محبت یوسف علیه السلام بر وی و ابتلای وی به محنت فراق
چو مد آه دایم دود آهش
به فرق سر شدی چتر سیاهش
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۴ - در شرح حال زلیخا بعد از وفات عزیز مصر و استیلای محبت یوسف علیه السلام بر وی و ابتلای وی به محنت فراق
که چون افتد گذرگاهی به راهش
پذیرد قوت از آواز سپاهش
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۴ - در شرح حال زلیخا بعد از وفات عزیز مصر و استیلای محبت یوسف علیه السلام بر وی و ابتلای وی به محنت فراق
شود خرم به خاک و گرد راهش
نشیند خوش به آواز سپاهش
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳ - گفتار در مناجات
که باز آری سلیمی را به راهش
ببخشی از کرم جرم و گناهش
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵ - در مدح سلطان البحر و البر سلغرشاه دام ملکه
چو شد کارم چو زر کردم نگاهش
بر آن سکه زدم از نام شاهش
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۸ - حکایت کردن خسرو با مریم از درد شیرین
ببوسش پای و شو چون خاک راهش
بپرس و عذرها از من بخواهش
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۱ - دور کردن باد پروانه را از شمع
جز این طرفی نبست از روی ماهش
کزو کنج شد بطرف مه کلاهش
وحشی بافقی » ناظر و منظور » رو به میدان معانی کردن و تیغ دو زبان برآوردن در مدح شهسواری که از دو انگشت نوک تیغ دو سر دیدهٔ شرک را کور نمود و از بنان ذوالفقار پیکر باب خیبر گشاده
نشان نعل دلدل قرص ماهش
بساط چرخ ادنی عرصه گاهش
وحشی بافقی » ناظر و منظور » بیان خوابی و اظهار اضطرابی که ناظر را از راز پنهان از بیصبری خبر داده و داغ ناصبوریش بر جگر نهاده و حکایت مفارقت و شکایت مهاجرت
زبان اژدها برگ گیاهش
خم و پیچ افاعی کوره راهش
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴ - در ستایش حضرت پیغمبر«ص»
دویده آسمان عمری به راهش
که کرده ذروهٔ خود تختگاهش