گنجور

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۳ - پاسخ دادن شیرین به خسرو

 

بگفت این و چو سرو از جای برخاست

جبین را کج گرفت و فرق را راست

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۵ - پاسخ دادن شیرین خسرو را

 

لب‌ِ چون ناردانم بین چه خُرد است

که نار‌م را ز بُستان دزد برده است

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۵ - پاسخ دادن شیرین خسرو را

 

درختی کز جوانی کوژ برخاست

چو خشک و پیر گردد کی شود راست‌؟

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۶ - پاسخ خسرو شیرین را

 

و گر بر من نخواهد شد دلت راست

به دشواری توانی عذر آن خواست

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۰ - غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین

 

نکیسا بر طریقی کان صنم خواست

فرو گفت این غزل در پرده راست

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۹۰ - زفاف خسرو و شیرین

 

همیلا را نکیسا یار شد راست

سمن‌ترک از برای باربد خواست

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۹۱ - اندرز شیرین خسرو را در داد و دانش

 

درختی کاول از پیوند کژ خاست

نشاید جز به آتش کردنش راست

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۹۱ - اندرز شیرین خسرو را در داد و دانش

 

از آن ترسم که گرد این مثل راست

که آن شه گفت کو را کس نمی‌خواست

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۳ - جان دادن شیرین در دخمه خسرو

 

ز روی دشت بادی تند برخاست

هوا را کرد با خاک زمین راست

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۳ - جان دادن شیرین در دخمه خسرو

 

که جز شیرین که در خاک درشت است

کسی از بهر کس خود را نکشته است

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب

 

گهی نیشی زند کاین نوش اعضاست

گه آرد ترشیی کاین دفع صفراست

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب

 

سخنهای کهن زالی مطراست

و گر زال زر است انگار عنقاست

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲۰ - طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را

 

که‌ای گیتی نگشته حق‌شناس‌ت

ز بهر چیست چندینی سپاس‌ت

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

دلش را وصل آن زن آرزو خاست

ولیکن می‌نشد آن آرزو راست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

زنش گفت این نگردد هرگزت راست

که از من خواجهٔ تو این بسی خواست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بدو گفتند کین هر ساله پیداست

خراج او بود سیصد درم راست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

ز رنج و مبتلائی‌شان خبر خواست

فرو گفتند حالی آن خبر راست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

پس آنگه از غلام آن خواجه درخواست

که برگوید گناه خویشتن راست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

پس اعرابی بدو گفتا بگو راست

که امروز از من این خوف تو برخاست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۸) مناظرۀ شیخ ابوسعید با صوفی و سگ

 

چو دست خود بدو بنمود برخاست

ازان صوفی غافل داد می‌خواست

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۳۴
sunny dark_mode