گنجور

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

گل از شوق تو خندان در بهارست

از آنش رنگهای بی‌شمارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام

 

حقیقت رحمت ما بی‌شمارست

ز مخلوقات ما را با تو کارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت صدیق رضی الله عنه

 

شب خلوت قرین ویار غارست

نثار راهش اوّل چل هزارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت صدیق رضی الله عنه

 

سزد عالم اگر هجده هزارست

که آن هجده حدیثش یادگارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت صدیق رضی الله عنه

 

کسی کو در گزید مار یارست

توان گفتن که این کس یار غارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

همه برگیر مال بی‌شمارست

ولی یک حاجتم از تو بکارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۹) سؤال کردن آن درویش از مجنون که سال عمر تو چندست

 

ولی آن یک زمان سالی هزارست

که با لیلی مرا خود بی‌شمارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۲) حکایت وزیر که پسر صاحب جمال داشت

 

یقین می‌دان که هرجائی که خارست

بزیر آن بهشتی چون نگارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان

 

چه می‌دانی که عاشق در چه کارست

که سجده گاه او بالای دارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۷) حکایت پسر ماه روی با درویش صاحب نظر

 

چو در پای تو خار از بهر یارست

گلستانیست آن هر یک نه خارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۲) حکایت ابرهیم علیه السلام با نمرود

 

به ابرهیم گفت او که‌آشکار‌ست

که اکنون گنج من بیش از هزار‌ست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۴) حکایت دیوانۀ خاموش

 

مخور غم چون جهان بی‌غمگسارست

وگر غم می‌خوری هر دم هزارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۸) حکایت سلطان محمود با ایاز

 

کمندم گفت زلف بیقرارست

شه عالم کمندم را شکارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » المقالة العاشرة

 

پسر گفتش گرت از جاه عارست

که حبّ جاه مطلوب کبارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۳) حکایت در حال ارواح پیش از آفریدن اجسام

 

شمار مدتش سالی سه چارست

که هر یک زان جهان او هزارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۷) حکایت لیث بوسنجه

 

ولی دانی که تا جان برقرارست

ترا بر امر رفتن عین کارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۵) حکایت مرد حریص و ملک الموت

 

کنون دینار من سیصد هزارست

دهم یک صد هزارت گر بکارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۹) حکایت آن مرغ که در سالی چهل روز بیضه نهد

 

عجایب در دلت بیش از شمارست

تو گر آگه شوی بسیار کارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۰) حکایت روباه که در دام افتاد

 

دگر کس آمد و گفت اختیارست

دل روبه که رنجی را بکارست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۷) حکایت محمود و شمار کردن پیلان

 

کنون گر تا بعرشم کار و بارست

ز من نیست آن ز فضل کردگارست

عطار
 
 
۱
۲
۳
۶