عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم
گل از شوق تو خندان در بهارست
از آنش رنگهای بیشمارست
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام
حقیقت رحمت ما بیشمارست
ز مخلوقات ما را با تو کارست
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت صدیق رضی الله عنه
شب خلوت قرین ویار غارست
نثار راهش اوّل چل هزارست
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت صدیق رضی الله عنه
سزد عالم اگر هجده هزارست
که آن هجده حدیثش یادگارست
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت صدیق رضی الله عنه
کسی کو در گزید مار یارست
توان گفتن که این کس یار غارست
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
همه برگیر مال بیشمارست
ولی یک حاجتم از تو بکارست
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۹) سؤال کردن آن درویش از مجنون که سال عمر تو چندست
ولی آن یک زمان سالی هزارست
که با لیلی مرا خود بیشمارست
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۲) حکایت وزیر که پسر صاحب جمال داشت
یقین میدان که هرجائی که خارست
بزیر آن بهشتی چون نگارست
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان
چه میدانی که عاشق در چه کارست
که سجده گاه او بالای دارست
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۷) حکایت پسر ماه روی با درویش صاحب نظر
چو در پای تو خار از بهر یارست
گلستانیست آن هر یک نه خارست
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۲) حکایت ابرهیم علیه السلام با نمرود
به ابرهیم گفت او کهآشکارست
که اکنون گنج من بیش از هزارست
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۴) حکایت دیوانۀ خاموش
مخور غم چون جهان بیغمگسارست
وگر غم میخوری هر دم هزارست
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۸) حکایت سلطان محمود با ایاز
کمندم گفت زلف بیقرارست
شه عالم کمندم را شکارست
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۳) حکایت در حال ارواح پیش از آفریدن اجسام
شمار مدتش سالی سه چارست
که هر یک زان جهان او هزارست
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۷) حکایت لیث بوسنجه
ولی دانی که تا جان برقرارست
ترا بر امر رفتن عین کارست
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۵) حکایت مرد حریص و ملک الموت
کنون دینار من سیصد هزارست
دهم یک صد هزارت گر بکارست
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۹) حکایت آن مرغ که در سالی چهل روز بیضه نهد
عجایب در دلت بیش از شمارست
تو گر آگه شوی بسیار کارست
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۰) حکایت روباه که در دام افتاد
دگر کس آمد و گفت اختیارست
دل روبه که رنجی را بکارست
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۷) حکایت محمود و شمار کردن پیلان
کنون گر تا بعرشم کار و بارست
ز من نیست آن ز فضل کردگارست