گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو

 

دری بست و دو در همبرش بگشاد

چراغی برد و شمعی باز بنهاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو

 

چو دایه کرد چندین پندها یاد

چه آن گفتار دایه بود و چه باد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو

 

که داند کرد یک یک در سخن یاد

که شاهنشاه وی را چه فرستاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

همی گفتی چرا خوانید فریاد

شما را از جهان باری چه افتاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

اگرچه من همی سوزم ز بیداد

دل او بر چنین آتش مسوزاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

درود و تندرستی مر ترا باد

مباد از بخت بر جان تو بیداد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

به چاره آسیا سازند بر باد

بر آرند از میان رود بنیاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

ترا دایه ز هر دردی فدا باد

غم تو مشنواد و بد مبیناد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

پناه من به هر کاری خرد باد

که جوید راستی و پرورد داد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

ترا پاسخ نداد آن سرو آزاد

بلی دشنام صد گونه به من داد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

رمیده گور در داهولش افتاد

وز افسونش به بند آمد سر باد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

چو بشنید این سخن ویس پری‌زاد

به شرم و ناز و گشی پاسخش داد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

همانگاه نامه زی رامین فرستاد

که ما بی تو دل آزاریم و ناشاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

پس آنگه نزد ویرو کس فرستاد

بخواند و کرد با او یک به یک یاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

روانم نه چنان در آتش افتاد

که آید هیچ پند او را به فریاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

تن سیمینش را لرزه بیفتاد

تو گفتی سرو بد لرزند از باد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

چرا خوانی ز یزدان خیره فریاد

که در گیتی بهشت خود ترا داد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

پس آنگه بردگان را کرد آزاد

کلید گنجها مر شاه را داد

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۷
sunny dark_mode