گنجور

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴

 

غمش تا در دلم مَأوا گرفته است

سرم چون زلف او سودا گرفته است

لب چون آتشش آب حیات است

از آن آب آتشی در ما گرفته است

هُمای همتم عمری است کز جان

[...]

۸ بیت
حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۲۸

 

دریغا خلعت حسن جوانی

گرش بودی طراز جاودانی

دریغا حسرتا دردا کزین جوی

نخواهد رفت آب زندگانی

همی باید برید از خویش و پیوند

[...]

۴ بیت
حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۵

 

پدید آمد رسوم بی وفایی

نماند از کس نشان آشنایی

برند از فاقه نزد هر خسیسی

کنون اهل هنر دست گدایی

کسی کـ‌او فاضل است امروز در دهر

[...]

۹ بیت
حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۸

 

برو زاهد به امیدی که داری

که دارم همچو تو امیدواری

به جز ساغر چه دارد لاله در دست

بیا ساقی بیاور آنچه داری

مرا در رسته دیوانگان کش

[...]

۸ بیت
حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۰

 

شب از مطرب که دل خوش باد وی را

شنیدم نالهٔ جانسوز نى را

چنان در سوز من سازش اثر کرد

که بى‌رقّت ندیدم هیچ شی را

حریفى بد مرا ساقى که در شب

[...]

۷ بیت
حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۶۲

 

درین وادی به بانگ سیل بشنو

که صدمن خون مظلومان به یک جو

پرجبریل را اینجا بسوزند

بدان تاکودکان آتش فروزند

سخن گفتن که رایاراست اینجا

[...]

۴ بیت
حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۷۷

 

در این وادی به بانگ سیل بشنو

که صد من خون مظلومان به یک جو

پر جبریل را اینجا بسوزند

بدان تا کودکان آتش فروزند

سخن گفتن که را یاراست اینجا

[...]

۴ بیت
حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۱

 

حسن این نظم از بیان مستغنی است‌

بر فروغ خور کسی جوید دلیل

آفرین بر کلک نقاشی که داد

بکر معنی را چنین حسن جمیل

۲ بیت
حافظ