گنجور

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۹

 

کتابه ای ز مسیحا بر این کهن دیرست

که نا امید نباشی که عاقبت خیرست

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۹

 

دلم که در پی بغرا همیشه در سیر است

چه پخته کار غنیمی که داعی خیرست

دل گرسنه من دوش گفت با بریان

درآ در آی که این خانه خالی از غیرست

چرا رود سوی مطبخ روان دل من گفت

[...]

صوفی محمد هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵

 

همیشه کارم در کار خیر تأخیرست

که توبه مانده درست و بهار کشمیرست

درین چمن نرود عهد خوشدلی بشتاب

ز موج سبزه بپای نشاط زنجیرست

نقیض گیری افلاک را چه می دانی

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۴

 

به دل چو کوه، گران گرچه این کهن دیرست

غنیمت است که سیلاب ما سبکسیرست

دلی که بال و پر همتش نریخته است

اگرچه در ته خاک است، آسمان سیرست

مرا به میکده عزم شکست توبه رساند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۵

 

ز سیم و زر نظر بی نیاز ما سیرست

غبار خاطر ارباب فقر اکسیرست

به غیر آه نداریم در جگر چیزی

متاع خانه ما چون کمان همین تیرست

به احتیاط قدم در طریق عشق گذار

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۶

 

به هر که می نگرم زیر چرخ دلگیرست

که میهمان لئیم از حیات خود سیرست

گهر ز گرد یتیمی تمام می گردد

مس و جود مرا درد باده اکسیرست

پیاله چشم و چراغ است شیر گیران را

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode