مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵
سه روز شد که نگارین من دگرگونستشکر ترش نبود آن شکر ترش چونست
به چشمهای که در او آب زندگانی بودسبو ببردم و دیدم که چشمه پرخونست
به روضهای که در او صد هزار گل میرستبه جای میوه و گل خار و سنگ و هامونست
فسون بخوانم و بر روی آن پری بدمماز آنک کار پری خوان همیشه […]

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۸۴
ز من مپرس که در دست او دلت چونستازو بپرس که انگشتهاش در خونست
وگر حدیث کنم تندرست را چه خبرکه اندرون جراحت رسیدگان چونست
به حسن طلعت لیلی نگاه مینکندفتاده در پی بیچارهای که مجنونست
خیال روی کسی در سرست هر کس رامرا خیال کسی کز خیال بیرونست
خجسته روز کسی کز درش تو بازآییکه بامداد به روی […]

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴
مهی که از غم عشقش دلم پر ازخونست
شبی نگفت که بیمار عشق من چونست
زدست نشتر غمهای او که نوشش باد
دل شکسته من همچو رگ پر از خونست
اگر چه دل بغمش داده ام چو می نگرم
درین معامله بی جان غم تو مغبونست
نه دلستان چوتو باشد هرآنکه نیکوروست
نه مستی آرد چون می هرآنچه میگونست
کسی که هر دو […]

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » گزیدهٔ اشعار رشحه » مطلع یک غزل
ز دوری تو دو چشمم چو رود جیحون استشوم فدای تو، احوال چشم تو چون است

هلالی جغتایی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷
بهر که قصه دل گفته ام دلش خونست
توهم مپرس ز من، تا نگویمت چونست
منم، که درد من از هیچ بیدلی کم نیست
تویی، که ناز تو از هر چه گویم افزونست
مگو که: خواب اجل بست چشم مردم را
که چشم بندی آن نرگس پر افسونست
همای وصل تو پاینده باد بر سر من
که زیر سایه او طالعم همایونست
کنون […]

کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۵۲ - ایضا له
سپهر قدرا! شوق رهی بخدمت تو
چو لطف شامل تو از قیاس بیرو نست
ز دست هجر تو هر شب فغان سینة من
چو پای همّت تو بر فراز گردونست
گذشت در نظرم عکس نوک خامة تو
از ین سبب مژه ام بر زر درّ مکنونست
بسی معالجت شوق کرده ام هر بار
و لیک هرگز از این سان نبود کاکنونست
برین صفت […]
