گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱

 

چو چشم مست تو آغاز کبر و ناز کند

بسا که بر دلم از غمزه ترکتاز کند

مرا مکش، که نیاز منت بکار آید

چو من نمانم حسن تو با که ناز کند؟

مرا به دست سر زلف خویش باز مده

[...]

عراقی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

کسی که نسبت قدّت به سرو ناز کند

چگونه باز به روی تو دیده باز کند

چه جای سرو که شمشاد باغ جنّت را

نمی رسد که به قدّ تو پا دراز کند

مپوش دیده ز رویم که بخت برگردد

[...]

خیالی بخارایی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

تو تنگ چشمی آن شوخ بین چو ناز کند

که چشم سوی محبان به صرفه باز کند

چو التماس نگاهی کنم بپوشد چشم

چو آن بخیل که در بر گدا فراز کند

کند ز زود شدن روز وصل را کوتاه

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳۱

 

اگر نه چشم من آن دلنواز باز کند

مرا ز هر دو جهان کیست بی نیاز کند

میان نازک او را نگاه موی شکاف

مگر به پیچ وخم از زلف امتیازکند

فغان که چشم بد آفتاب کم فرصت

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode